شرایط جامعه این روزها برای گفتن بسیاری از حرفها مناسب نیست. اتفاقات ریز و درشت دست به دست هم داده اند تا از ما صبر و قرار را بگیرند و درنگ و تامل را ناممکن کنند. کار سختی است این که در میان این همه بلا و مصیبت بنشینیم و از خود بپرسیم کجای کار ما می لنگد؟ چون جواب این سئوال به احتمال زیاد این خواهد بود که «ما چه کاره ایم؟! مگر تقصیر ماست؟!». ما برای مشکلاتمان آن قدر مقصر بیرونی داریم که نوبت به خودمان نمی رسد. در این اوضاع و احوال ، کسی آماده شنیدن سخنی که بخواهد عادتها را به هم بزند و از ما تغییر بطلبد ، نیست. اما من فکر می کنم نقد نکردن عادتهایی که جَو غالب و مُد روز شده اند ، ضررش بیشتر از برهم زدن آرامش گوشهایی است که به عادات خود انس گرفته اند. گر چه دست کشیدن به خواب قالی راحت ترین کار است اما تشخیص این که چه کاری درست است و چه کاری به مصلحت ماست ، نیاز به فرارفتن از کارهای راحت و تحمل تیزی نقد و سختی تغییر دارد. ما نیاز داریم خود را به نحوی بی رحمانه و دلسوزانه نقد کنیم. البته این نیاز به حیطه فرهنگ محدود نیست. در مسائل سیاسی و اجتماعی هم تا دست روی نقاط اصلی و مهم نگذاریم و آنها را تغییر ندهیم در بر همین پاشنه خواهد بود که هست.
آآلدوس هاکسلی نویسنده و فیلسوف انگلیسی در مقاله ای درباره سکوت نوشت : «قرن بیستم عصر هیاهو است. هیاهوی جسمانی ، هیاهوی ذهنی و هیاهوی خواهش. ما در همه این هیاهوها در تاریخ صاحب رکوردیم. زیرا همه امکانات و فناوری تقریبا اعجاب آمیز، وقف تاخت و تاز و تجاوز به حریم سکوت شده است». با این حساب وضع ما در قرن بیست و یکم کمابیش مشخص است. اگر بخواهیم ده عادت غلط و ده آسیب فرهنگی و اخلاقی روزگار خود را بیان کنیم بدون شک یکی از آنها «سکوت نکردن» است. تاکید فلاسفه یونان باستان ، ادیان شرقی و عارفان بزرگ تاریخ بر «سکوت» همه در روزگار حاضر از یاد رفته اند. ما آن همه آموزه عمیق فرهنگ بشری را از یاد برده ایم و از سخنان حکمت آمیز گذشتگان جز برای زیبا کردن متن ها ، پیام ها و استوری های مان استفاده نمی کنیم. غافلیم از اینکه بسیاری از مصائب و مشکلات امروز ما ناشی از کمرنگ شدن سکوت است. وفور دروغ ، باب شدن تهمت ، به حاشیه رفتن عالمان ، اقبال به عوام فریبان، شایعه پراکنی ، رواج بی اعتمادی و هزار و یک معضل و مشکل دیگر از دل بی ارزش شدن سکوت بیرون می آید. این روزها نه در ایران که در همه جای دنیا سخن ارزشمند است و سکوت بی بها . کسی که حرف می زند ، شعار می دهد و شب و روز توییت می کند «آفرین» دریافت می کند و می شود «پیشرو» و کسی که سکوت می کند تحقیر می بیند ، طرد می شود و «منفعل» نامیده می شود . داستان به همین جا ختم نمی شود بلکه فراتر از این ، هر که بیشتر حرف می زند داناتر دانسته می شود. تجربه روزمره ما هم تایید می کند که در هر جمع و محفلی، اکثریت قریب به اتفاق حاضران ، کسی را که از هر دری سخن می گوید و بی وقفه حرف می زند «پُر» و با معلومات می دانند. فاجعه بارتر این که فرد پُرحرف ، مجیز گو و اهل تعارف را خوش اخلاق می خوانند و به کسی که مراقب است دروغ ، سخن بی پایه و آلوده به ریا و تملق از دهانش خارج نشود ، می گویند سر سنگین و بد اخلاق. این روزگار ماست که در آن کمیت از کیفیت مهمتر و آداب معاشرت بر اخلاق مقدم شده است. در روزگاری این چنین پر هیاهو ، فضای مجازی هم به کمک «پُر حرفی» آمده است. هر چه می خواهیم می گوییم و می نویسیم و ضرب در صد و ضرب در صد هزار پخش می کنیم. هنوز خواندن مطلبی تمام نشده، دکمه فوروارد را می زنیم. هیچ کس در مقابل هیچ رویدادی سکوت نمی کند. همه حرف داریم ، همه موضع داریم و همه سر تا پا زبانیم. گوشی در کار نیست. هر کس سکوت کند ، گوش دهد و صبر پیشه کند ، متهم است به «ساکت» بودن.
آیا وقت آن نرسیده که خود را از هیاهو نجات دهیم و گوهر سخن اهل حکمت را دریافت کنیم؟ ما می توانیم بی آن که مسئولیت اجتماعی خود را از یاد ببریم و بدون آن که دست از فعالیت و کنش برداریم ، ارزش سکوت را احیا کنیم. مثل کسانی که اندام خود را در آینه می بینند و به زشتی ، بی قوارگی و چاقی خود ملتفت می شوند ، ما هم سکوت را در رژیم رفتاری و اخلاقی خود بگنجانیم.