mmmaaassshhh828282
mmmaaassshhh828282
خواندن ۳ دقیقه·۱ سال پیش

تولستوی و مبل بنفش

من این کتاب رو برای چالش کتابخوانی دی ماه طاقچه خواندم.برای دی ماه باید کتابی رو می‌خواندیم که به قول شعار و تیتر ماه ما رو با مرگ رودررو کنه.  این کتاب رو هم از کتاب های پیشنهادی خود طاقچه برداشتم ولی خوب میتونم بگم اصلا با مرگ رودررو نشدم :) 


نقش مرگ توی این  کتاب احساس می‌کنم با نقشی که قرار بود توی چالش دی ماه داشته باشه متفاوت بود. عنصر اصلی این کتاب، خود کتاب بود.  داستان این کتاب به این شکله که یه خانم کتابخوانی بعد از مرگ یکی از دوستانش(که خواهر صداش میکنه، مناسبات خانوادگی خارجی هارو متاسفانه هنوز متوجه نشدم که منظور از خواهر خواهر تنیه یا این که چجوری یکی می‌تونه خواهر  یکی دیگه حساب بشه) برای  این که بتونه فقدانش رو تحمل کنه ، تصمیم میگیره یک سال هر روز یک کتاب بخونه و مرور و یادداشت و خلاصه رو منتشر کنه، این کتاب ماجرای این تصمیم و به نتیجه رسیدنشه، احتمالا متوجه شدید که مرگ تقریبا هیچ نقش اصلی تو این ماجرا نداره 


اما خود کتاب،  چیزی غیر از معرفی کلی کتاب.و یه سری سخن بزرگان به نقل از اون کتاب نداشت. بعد از خواندن این کتاب سوالی که برام پیش اومده بود این بود که «خوب که چی؟» چرا نویسنده باید همچین چیزی رو که بیشتر به یه جستار یا متن اینترنتی میخوره رو باید به عنوان یک کتاب منتشر کنه؟ جوابی برای خودم ندارم، البته شاید این احساس قابل تعمیم دادن نباشه و باشند مخاطبایی که از این مدل کتاب خوششون بیاد، ولی خوب به نظر من اونام بعد از خواندن این کتاب چیز خاصی گیرشون نمیاد :)) 


اما چرا تولستوی و مبل بنفش؟ تولستوی چون نویسنده محبوب شخصیت ماست و مبل بنفش چون قرار بوده روی میل بنفشی که تو خونه داشتن نویسنده کتاب بشینه و کتاب بخونه. متن کتاب هم مثل اسمش همینقدر روزمره‌است :) 


سوالی که حین خواندن کتاب برای من پیش اومد این بود که آیا هدف‌گذاری خوندن یک کتاب در روز هدف‌گذاری مناسبیه؟ آیا این باعث نمیشه که کتاب های بهتری که تعداد صفحات بیشتری دارن رو از دست بده نویسنده؟ یا حتی اگه تعداد صفحه در روز رو هدف‌گذاری کنیم، آیا  کتب ثقیل زیر سایه کتب روان تر نمیرن؟ احساس می‌کنم این نذری(؟!) که نویسنده کتاب داشته، بیشتر بلاگر پسنده تا این که به درد بخور باشه، البته خود نویسنده هم بلاگر بوده و از ارتباطاتی که این نذر باعث میشه به وجود بیاد براش هم توی کتاب صحبت می‌کنه، اما نتوانسته منو قانع کنه که این حرکت حرکت خوبیه :)، اگه الان به قبل از خواندن سیصد و شصت و پنج کتاب توسط نویسنده برگردم بهش توصیه می‌کنم این کارو نکنه، به دردش نمیخوره :))


"رنه، سرایدار ساختمان سطح بالایی است که پالوما در آن زندگی می کند، این زن خودش را پشت ظاهر یک آدم پرحرف خسته کننده کندذهن طبقه کارگر پنهان کرده تا بتواند در چشم آدم های اطرافش نامرئی باشد. می خواهد اورا به حال خودش بگذارند تا در خفا از لذت و آرامشی که کتاب ها، موسیقی، هنر و غذای خوب لذت ببرد. وقتی افکار او را درباره متاب ها می خواندم، دریافتم که من و رنه هممسلک هستیم: وقتی مسئله ای مرا آزار می دهد، به دنبال پناهگاه می گردم. لازم نیست راه دوری بروم، سفر به قلمرو حافظه ادبی کفایت می کند، کجا می شودمشغولیتی ناب تر، همنشینی سرگرم کننده تر، جادویی دلپذیرتر از ادبیات یافت؟ "

نویسنده کتابمبل بنفشکتابچالش کتابخوانی طاقچه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید