مرتضی ناصرخیل
مرتضی ناصرخیل
خواندن ۴ دقیقه·۲ سال پیش

من تیک دارم

ذهن من هر ثانیه و هر دقیقه به دنبال آموختن چیزه جدیدی است و حتی شبها که می‌خوابم، من خوابم و چشمانم بسته ولی مغزم در حال تفکر و سیر کردن جایی که خودش دوست داره،مثلا یه شب که من خواب بودم مغزم رفته بود استانبول و اونجا داشت تحقیقات انجام میداد که اینجا خونه چنده با چقدر میشه اقامت گرفت،اگه اجازه کار نگیری و سیاه کار کنی آیا درامدش کفاف خرج خونه رو میده؟؟؟یهو مجذوب پل زیبای سلطان محمد فاتح شدم و منظره زیبای بسفر که واقعاً هر کسی رو منقلب میکنه،رفت سمت میدون استقلال و سواره تله کابین شد که بره محله نیشانتاشی آخه اونجا محله مرفه نشینه و ذهن من اونجا هم مادیات براش مهمه،خلاصه دو سه تا املاکچی رفت و قیمت ملکهای اونجا رو در آورد دید خیلی پول می‌خواد آخر سر واسه اینکه کم نیاره از مغازه یه سیمیت خرید و همونجا خودش خورد،کلا ذهن مادی همیشه گشنست باید یه چیزی بخوره،

صبح که از خواب بیدار شدم واسم جالب بود یه سرچ تو گوگل زدمو همچیو چک کردم دیدم درسته هر چی تو خواب دیدم درست بوده.تله کابین،محله،سیمیت و و و و ...

کلا عادتمه نمیتونم بی کار بشینم یا باید تو گوشی باشم سرچ کنم مطلب یاد بگیرم آمار در بیارم قیمت رو کنترل کنم یا فیلم ببینم یا بازی کنم مثلاً ایکس‌باکس یا تخته که تازگیا یاد گرفتم و به نظرم خیلی شیرینه چون هیشکی نمیتونه ادعا کنه که من همرو میبرم شانس و تاس حرف اول رو میزنه تو این بازی.بگزریم....

یا باید با یه چیزی ور برم لباسشویی درست کنم با چوب یه چیزی درست کنم به پرندها رسیدگی کنم و بهشون غذا بدم یا مثلاً با خانومم صحبت کنم کلا بی کار نمیتونم بمونم ولی از خونه موندن لذت میبرم به نظرم امن ترین جای دنیا خونه ی آدمه،

یه وقتا گیر میدم زبان یاد بگیرم

یه وقتا گیر میدم گل و گلکاری انجام میدم

یه وقتا کاره چوب انجام میدم باهاش وسیله های بدرد بخور درست میکنم،

یه وقتا راجع به یه موضوع مثلاً دین تاریخ طبری،

اینکه پیامبر چند تا زن داشته ،چرا حجاب اجباریه مگه واسه خدا کاری داشت موقعی که آدم رو خلق میکرد یه لباس هم تنش میکرد

راجبه مفاخر ایران زمین تاریخ خلاصه همه چی مطالعه میکنم و ذهنم همیشه پیش قدمه. و اگه منم نخوام این بزرگوار خودش منو ول نمیکنه،

خانومم میگه تو پیش فعالی هستی که درمان نشدی وگرنه یه نفر انقد چند وقت یه بار تیک نمیگیره.

یه وقتا شعر میگم میگن تیک شعر گفتن گرفت،

یه وقتا حافظ می‌خونم وحفظ میکنم میگن تیک حافظ گرفت،

خلاصه ما هر کاری بکنیم میگن فلانی تیک داره و هر روز به یه چیزی گیر میده...

به خانومم میگم خوب من علاقه دارم به یاد گرفتن

توام برو یه چیزی که علاقه داری یاد بگیر برو قالی بافی برو کلاس زبان،خوب چون تو حالشو نداری علاقه نداری

حالا چون من می‌خوام یاد بگیرم تیک دارم.. سره این موضوع همیشه بحث داریم تو خونه ،

امروز که تصمیم گرفتم این مطلب و بنویسم با خودم فکر میکردم چقدر نسبت به چند سال پیش که تیک نذاشتم چیز یاد گرفتم تقریبا جز تخیله چاه تمام کارهای فنی خونرو خودم انجام میدم جوشکاری لوله کشی تعمیرات لوازم برقی سقف کاذب سیمان کاری و و و و...

زبان درحد کار راه اندازی بلدم یعنی اگه برم مسافرت نیاز به مترجم ندارم خودم از پس خودم بر میام

اطلاعات عمومی تاریخ جغرافی هر روز در حال مطالعه هستم و چیزه جدید یاد میگیرم

با یه دو دوتا چهار تای ساده خودم از خودم راضیم و همیشه بحثی بشه حرفی بشه مطلبی حتی ناچیز و کم برای گفتن دارم و این خیلی به اعتماد به نفسم کمک می‌کنه.

البته اینم بگم که آدم عصبی هستم گاهی اوقات ولی در کل مقروض به ادب..

چند وقت پیش به پیشنهاد همسرم رفتیم دکتر و دکتر گفت باید یک مدت قرص مصرف کنی تا برنامه خوابت درست بشه و یکم آرومتر بشی و خودخوری نکنی،

یه مدت کمی قرص‌ها رو مصرف کردم ولی متأسفانه عوارض داشت بقدری که فیلم ترسناک میدیم می‌خندیدم کلا رد داده بود مغزم بیش از اندازه ریلکس شده و بود و ضمنا سیستم مردونگی رو هم کمی ضعیف کرده بود..

دیگه نخوردم قرصارو گفتم مری اینجوری قشنگه وقتی که خودش باشه پیگیر و گاهی هم عصبی

الان تقریبا دو سال از اون داستان قرص و دکتر میگزره و ذهن من همچنان به یاد گیری حتی در خواب ادامه میده وبهم گیر داده ایران افق روشنی نداره جمع کن از ایران برو....

باهاش دارم کلنجار میرم و تحقیقات انجام میدم من روزانه اون شبانه

تا ببینیم نتیجه چی میشه،،،

بدرود



تیککارخواب
دیری است که عشاق گنه کار و خموشند...از باده و می غیره رخ یار ننوشند
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید