پس از اینكه چندین بار به خاطر مشکلی که داشتند از كتابخانه شهر تماس گرفتند و حل نشده بود ،به ناچار خودم هم به آنجا رفتم. كتابخانه كنار گورستان شهر واقع شده ، اینجا شهر كوچكی است آرامستان هم خیلی بزرگ نیست تا بهتر بتواند معنای لغوی اش را حفظ كند ، ماشین را در آرامستان پارك كردم ، هوای مطبوعی است و سكوت آنجا فرصتی داد تا دور از هیاهو عمیق تر نفسی بكشم ،کلا گورستان از آن جاهایی است که دیگران می گذارند یک نفس راحتی بکشی ، اصلا دیگران سهم نفس خودشان هم به تو می دهند . همه چیز در آرامش بود
آن نزدیکیها یك عده داشتند گور می كندند و كمی آن طرف تر هم عده ای سنگ مزار می بستند .نمنمك بین مزار ها راه رفتم ، دیدن عكسهای روی مزار و خواندن تاریخ ها همیشه برایم سرگرم کننده بوده ، گاهی پیدا كردن قدیمی ترین مزار یا قدیمی ترین تاریخ تولد هم چالشی با مزه می شود .
به كتابخانه می رسم ، متصدی آدم شیرین سخنی است ، سر صحبت باز می شود، مشكلش را میگوید كه حل می شود . چشمانم جسجو می كنند ،كتابهای داستانی ، تاریخی ، مجلات و فرهنگ ها و ....
هیچ وقت كتابخانه ها جای جذابی برای من نبوده اند ، صندلی های چوبی سخت و سرد و غیر ارگونومیک بعد از نیم ساعت تبدیل به میخی به ماتحت میشوند ، كتابخوان هایی كه سكوتشان حس سرد بودن را تشدید می كند .هرچند حالا حتی آن كتابخوانهای با دنیا قهر ، هم دیگر نیستند چه کسی می داند شاید حالا آنها سرشان به حل مشکل دیسک کمرشان بند است به روایتی زور میزنند تا آن میخ را از ماتحتشان در بیاورند . من همیشه كتاب را در خانه و در تنهای خویش می خواندم . حتی پشت كنكور .
در لاینها راه می روم كتاب حماسه كویرآقای پاریزی را قرض می گیرم. این خدابیامرز كه چهل سال آخر خودش را همواره پیرمرد میخواند و جوان تر از همه جوانان امروزی بود را خیلی دوست دارم ، مایه افتخار كرمانیهاست .
چند هفته بعد.پیاده می روم تا كتاب را پس بدهم كامل آن را نخواندم ، از حق نگذریم خالی از لذت هم نبود و تقریبا یك سوم اول كتاب را خواندم و مابقی را جسته گریخته . در واقع از یك جایی به بعد دیگر برایم جذاب نبود ، زیادی اطناب داشت هرچند با این خصوصیت آقای پاریزی حال می كنم اما این بار خسته ام كرد . در كتابخانه ده بیست پسر دبیرستانی نشسته اند انگار معلم مدرسه آنها را برای آشنایی به كتابخانه آورده . متصدی كتبخانه دارد برای آنها حرف می زند ، هنوز هم خوش صحبت است .ذوق و كنجكاوی در چشم بچه ها مشخص است و این برای من هم به عنوان ناظری جانبی لذت بخش . كویر پاریزی را می دهم و "مردی با كبوتر"رومن گاری را می گیرم . یك حسی درونم می جوشد . دلم میخواهد برای بچه ها صحبت كنم از كتابخوانی بگویم از دنیای معانی و جهانی فارغ از پول و كار و بیت كوین و... . كاش می شد . یك زمانی به صورت پاره وقت معلم بودم احتمالا دلم برای ان روزگار تنگ شده و یك چیزی در یكجایی از من بیدار شده ، با این دلتنگی از انجا بیرون آمدم ، به اجبار بهتر است یك چیز در همان یكجا دوباره خواب باشد .مرده ها هنوز به آرامی به كار خودشان سرگرم بودند ، یك عده داشتند گور می كندند و كمی آن طرف تر هم عده ای سنگ مزار می بستند.
چند درصد از این بچه ها كتابخوان خواهند شد . سوالی است كه ذهنم را قلقلك می دهد .
چند روز بعد .
آنها كه با رومن گاری آشنا هستند می دانند كه قلمی طنز دارد و البته طنزی كمرنگ و بعضا تلخ .از دید من بهترین های رومن گاری "خداحافظی گاری كوپر " و "خانم ال " هستند . "مردی با كبوتر" همان طنز را دارد ولی این كتاب را باید با حواس جمع خواند. تمامش به طعنه و كنایه و طنز نوشته شده لیكن این كتاب هم بعد از نیمه دیگر برایم جذاب نبود و كشش نداشت . فقط به خاطر كوچكی تمامش كردم . نكند من یك مرد یك نیمه ای شدم !
مشكل كتاب این بود كه آنقدر طعنه و كنایه بر داستان سنگینی می كند كه داستان اصلی به حاشیه می رود. كتاب بیشتر شبیه یك بیانیه ذكر عقاید شده تا داستان پس خواندن همان نصف كتاب برای آن كافی می نماید ، هرچند كنایه و طنز ها نبوغ آمیزند .
هدف كتاب تمسخر سلزمان ملل است . والبته كه سازمان ملل به خودی خود تمسخر آمیز است ، تمسخری حقیقی و واقعی از سازمانی عرض و طویل با این همه دم و دستگاه كه كاری به جز بیانیه دادن از دستش بر نمی آید . آقای گاری با مرگ خود خواسته دیگر زنده نیست تا جنگ غزه را هم ببیند.كشته شدن نیروهای سازمان ملل در جنوب لبنان و دادن یك بیانیه درخصوص محكوم كردن این كار اسرائیل
برش هایی از كتاب:
بگتیر (از كاركنان عالی رتبه سازمان)گفت: خب پس بهتر است او را به حال خودش رها كنیم . این كار به زمان زیادی نیاز ندارد ، این مسئله ایست كه تا پنجاه سال دیگر خود به خود حل می شود . مانند بسیار از مسائل ما كه در این سازمان با آن مواجه بوده ایم .
تراكنار رئیس سازمان ملل:اگر همه مساجد و كلیساهای ما فقط برای حل مشكل مردم باشند كه برای دعا به آنجا می روند ، خود خدا در طرد آنها از درگاهش تعجیل می كرد . ما قبل از هر چیز گواهی بر درست پیمانی هستیم .ما نمی خواهیم كه مردم از ما منفعتهای ناچیز به دست آورند (در اینصورت )نتیجه ی عمل كمی زپرتی و كاسب كارانه است . سازمان ما برای رشد افكار به وجود آمده نه برای عطاری (منظور كاسبی است )
یادم به لطیفه ای افتاد كه می گفت از این پس به جای واژه ی "این سازمان نگرانی عمیق خود را در خصوص مشكلات فلان و بهمان اعلام می دارد ." بخوانید "سازمان گفت :این اتفاقات تامل برانگیز را به چپم دایورت می کنم"