آیا تاکنون به ترسهایتان فکر کردهاید؟
به این اندیشیدهاید چرا بعضی از کارهایی را که دوست دارید نمیتوانید انجام دهید؟
بهدوراز همهٔ دلیلها (به قول من بهانهها) میخواهم شمارا با واقعیتی روبرو کنم.
میخواهم پرسشی مطرح کنم.
آیا به این فکر کردهاید در سن ۶۵ سالگی چگونه خواهید بود؟
بهعبارتدیگر اگر الآن ۶۵ سالتان باشد چه حسرتهایی دارید؟
چهکارهایی را دوست داشتید ولی انجام ندادید؟
دلیل انجام نشدن آنها و حسرتبهدل ماندنتان چیست؟
یکی از عوامل اصلی این انجام ندادنها ترس است.
ما میترسیم خواستههایمان را دنبال کنیم زیرا از احتمال شکست میترسیم.
میترسیم مسخره شویم. میترسیم اشتباه کنیم.
همین وحشت باعث میشود هیچگاه سفر به دنیای خواستههایمان را آغاز نکنیم یا آنها را نیمهکاره رها کنیم.
اینک با خود بیندیشید اگر باوجود تمام ترسی که وجودمان را فراگرفته، حرکت کنیم و وارد عمل شویم چهکارهایی را میتوانیم انجام دهیم.
باور داشته باشیم شکست جزئی از زندگی است.
ترسها، مصلحت را جایگزین رؤیاها میکنند.
همین عامل سبب میشود تا بتوانیم قابلیتها و شایستگیهایمان را محک بزنیم.
هنگامی اعتمادبهنفس ما کامل میشود که باوجود ترسها در مسیر رسیدن به رؤیاهایمان گام برداریم.
نباید اجازه دهیم وحشت از چه کنمها، ما را از مسیر زندگی خارج کند.
در این صورت وقتی به ۶۵ سالگی برسیم حسرت کارهای نکرده را نخواهیم خورد.
بیرون آمدن از دایرهٔ امنیت و راحتی است که ما را وادار به تلاش و عمل میکند.
پسازآن متوجه میشویم چه قابلیتهایی داشتیم که از آنها استفاده نکردیم.
بیپرده بگویم:
مادامیکه نجنگیم و خود را در میدان نبرد قرار ندهیم، لذت پیروزی را نخواهیم چشید.
باید از جایگاه تماشاچی خارج شویم تا بتوانیم بازیکن زندگی خود باشیم.
هیچکس برای یک تماشاچی بازی نمیکند. بازیکنها برای بردن بازی میکنند.
ترس، بخشی از سفر زندگی است.
از تجربهٔ ترسهایتان برایم بنویسید.
پس از خواندن این متن، پیشنهاد میکنم نوشتههای زیر را نیز بخوانید:
چه رابطهای بین توسعه فردی و ترس وجود دارد؟
چگونه میتوان با غلبه بر ترس، به اعتمادبهنفس بیشتری دستیافت؟