سلام
قبل از هر چیز از تیتر عجیب و غریب نوشته یعنی احمقانه ای در ارزش هدف عذر می خواهم و بدون فوت وقت، شما را به خواندن ادامه این مطلب دعوت می کنم...
داستانی که می خواهم برایتان تعریف کنم، یک مثال ساده و گویا برای یکی از اصولی است که غالبا در زندگی خود آن را نادیده می گیریم.
اگر شما هم مثل من نسبت به هدفگذاری در زندگی دید و ایده خاصی ندارید و تا مدت ها آن را یک قرتی بازی مدرن می دانسته اید که به درد سخنران ها می خورد تا در همایش های موفقیت با آن کاسبی کنند، پس به این مثال به خوبی دقت کنید.
فرض کنید شخصی به شما مراجعه می کند و به شما می گوید: «شما باید تا یک ماه دیگر باید خود را به نوک قله دماوند برسانید، در آنجا یک فیلم زنده به صورت واقعی از خود بگیرید (بدون هیچ کلک) و سپس خود را سالم به خانه برسانید. در غیر این صورت باید یک چک ۵۰۰ میلیون تومانی را تا یک ماه آینده پاس کنید». در این شرایط شما چه تصمیمی را می گیرید؟ احتمالاً از همین لحظه به این فکر میافتد که چگونه خود را به بالای قله دماوند برسانید و فیلم خواسته شده را تهیه کنید. این یعنی از همین لحظه هدف شما رفتن به بالای قله ظرف یک ماه آینده است به بیان ساده تر شما هدف خودتان را برای یک ماه آینده تعیین کرده اید. هدفی که بایستی به هر قیمتی شده به آن برسید. می توانم تصور کنم که حتی فکرش را هم نمی کنید در این شرایط انتخاب دیگری داشته باشید. یعنی از همین لحظه مطمئنید که به هر قیمتی شده در تاریخ مورد نظر در مکان مورد نظر خواهید بود. این یعنی اینکه شما نسبت به رسیدن به هدف خود بسیار مصمم هستید.
حالا تصور کنید در همین لحظه سریال مورد علاقه شما از تلویزیون پخش می شود. فراموش نکنید که شما یک ماه فرصت دارید که قله را فتح کنید. آیا همچنان به دیدن سریال مورد نظر خود علاقه دارید؟ و آیا یک فرصت هرچند کوتاه را صرف دیدن سریال مورد نظر خود می کنید یا اینکه از همین لحظه شروع میکنید به برنامه ریزی برای فتح قله؟ احتمالا حتی به سریال فکر هم نمی کنیم این یعنی اینکه شما هیچ مانعی را در سر راه خود بر نمی تابید و حتماً می خواهید به وعده خود حمل کنید و به هدف مورد نظر خود برسید. شاید از همین الان شروع کنید به جستجو برای راه های رفتن به قله. شاید لباس و کفش مخصوص کوهنوردی را تهیه کنید. اگر تا حالا تجربه کوهنوردی و فتح قله نداشته باشید، احتمالا تا دوسه هفته آینده، وقت خودتان را برای یادگیری اصول این کار خواهید گذاشت. شاید با کوهنوردان بزرگ و کسانی که قبل از شما این قله را فتح کرده اند قراری بگذارید و از آن ها راهنمایی بخواهید. شما چاره ای ندارید جز رفتن به بالای قله دماوند؛ و برای این کار فقط و فقط یک ماه وقت دارید. باید تمام جوانب را در نظر بگیرید. حالا احتمالا به چیزهای مهم تری هم فکر خواهید کرد. مثلا این که خواهید دانست که در ارتفاعات بالا، به دلیل افت فشار هوا، تنفس سخت تر از حالت عادی خواهد بود. در مورد دمای هوا چه؟ برای آن چه برنامه ای خواهید داشت؟ آیا به مسیر فکر کرده اید؟
دوستان من! هدف گذاری در زندگی هم بایستی به همین شکل باشد؛ یعنی اینکه اولاً مقصد مورد نظر خود را به همین دقت مشخص کنید، دوم این که زمان مورد نظر خود را برای رسیدن به هدف خود تعیین کنید، سوم این که انگیزۀ بسیار زیادی برای رسیدن به اهداف خود داشته باشید و مورد آخر این که نگذارید هیچ مانعی وقت شما را برای رسیدن به هدف مورد نظرتان تلف کند. بسیاری از شکست های ما در زندگی به این دلیل است که هدف خاصی را دنبال نمی کنیم و اگر هدفی را هم برمی گزینیم، زمان بندی خاصی برای دستیابی به آن نداریم و در آخر اینکه چیزهای غیر مهم و جزئی وقت و انرژی زیادی از ما در راه رسیدن به خواسته ها و هدف هایمان تلف می کنند. اهداف ما می توانند کوچک یا بزرگ باشند، اما همواره باید این را یادمان باشد که ما تنها یک بار عمر می کنیم. پس اگر در ذهن خود رویایی را می پرورانیم که ارزش تلاش کردن را دارد، اگر به داشتن خانه، اتومبیل، شغل، جایگاه یا هر چیز دیگری علاقه مندیم، یادمان باشد که رویا ها را بایستی ابتدا به هدف تبدیل کنیم، سپس برای رسیدن به این اهداف برنامه ریزی کنیم و پس از آن برای اجرای برنامه های خود تلاش کنیم.
مثالی که برای شما ذکر کردم مثال ملموسی بود تا شما ارزش هدف گذاری را در زندگی به خوبی متوجه شوید. بسیاری از اشتباهاتی که ما در زندگی مرتکب می شویم تا این حد به چشم نمی آیند، اما حقیقت این است که بسیاری از انتخاب های نادرست ما در زندگی شاید تبعاتی مانند پاس کردنِ همین چک ۵۰۰ میلیون تومانی را در آینده برای ما به دنبال داشته باشد. در مطالب بعدی در این باره بیشتر صحبت خواهیم کرد.
با من همراه باشید تا برای شما مثال ها و مطالب جذاب تری را طرح کنم. راستی می توانید به وبسایت من هم بیایید و مطالب بیشتر را در آن جا بخوانید...