کار تو تنها چیزی است که اهمیت دارد . بقیۀ چیزها را فراموش کن!
جری ساینفیلد یک کمدیَن، نویسنده، بازیگر، تهیه کننده و کارگردان امریکایی است که در کار خود یکی از بهترین ها به حساب می آید. او الان 65 ساله است و کارهای بسیار موفقی را در کارنامه خود دارد که حقیقتا الان حس برشمردن آن ها را ندارم، چون هم زیاد هستند و هم می توانید در اینترنت آن ها را سرچ کنید و هم این که اصلا مطلب من در مورد کارهای او نیست. پس تا همین جا بدانید که در دنیای هنر و بازیگری و این حرف ها، آقای جری ساینفیلد یکی از خوب هاست.
روزی یک کمدیَن جوان او را در کافه ای دید و از او خواست که در مسیر بازاریابی و این حرف ها به او توصیه ای کند تا بهتر دیده شود و پیشرفت کند.
ساینفیلد جواب می ده: دیده شدن؟ بازاریابی؟! فقط روی بازیگری ات تمرکز کن!
ساینفیلد، یک هنرمند به تمام معنا، کمدین کمدین ها، این نوع سوالات در قاموس «سرپایین کار کنِ» او نوعی توهین به حساب می آیند. اما جواب ساینفیلد برای کمدین جوان یک جور شگفتی به حساب می آمدند. آیا این سوال همان سوالاتی نیست که همیشه این ور و آن ور می پرسند؟ آیا این همان روشی نیست که همه از طریق آن پیشرفت می کنند؟
البته جوانک داستان ما تنها نیست. خودِ من یکی، وقت زیادی را برای پرسیدن سوالات چرت و سطحی در مورد هک های کوچکِ این چنینی، از کسانی که به شدت آن ها را تحسین می کردم، تلف کرده ام. این مدل سوالات را در فروم ها و گروه ها و کانال ها و لینکدین و فیسبوک و این ها زیاد دیده ام. اگر ساینفیلد آن ها را می دید، حتما از خواندن و دیدن تک تک آن ها چندشش می شد.
از آن جا که این مدل گروه ها و جوامع، از افرادی تشکیل شده که غالبا دارای ادبیات جاه طلبانه و «برو بهش برس» و «انگیزه داشته باش» و این ها هستند، معمولا تمایل زیادی دارند برای این که پروسۀ آرام و غیر قابل اندازه گیریِ خلاقیت و رشد را نادیده بگیرند و یک راست سروقت تاکتیک هایی بروند که توجه دیگران را جلب کنند و به موفقیتی بزرگ دست پیدا کنند. آن ها شیفته و مشتاق ترفندها و نکاتی برای کارشان هستند؛ چیزهایی که بتوانند مسیر شغلی شان را با آن ها پیش ببرند. این مدل سوالات را حتی در میان حرفه ای ترین افراد و متخصص ها هم می بینیم. سوالاتی مثل این که: چطور می توانیم بالاترین مبلغ قرارداد را با مشتری ببندیم؟ چطور می توانم تعداد بیشتری از محصولم را بفروشم و بازخوردم را افزایش دهم؟
بیایید روراست باشیم: هیچ کسی که در یک شغل هنری و تخصصی کار می کند دوست ندارد آن چیزی را بشنود که در بطن توصیۀ ساینفیلد قرار دارد؛ کارَت به اندازۀ کافی خوب نیست!
البته این نیست که بگوییم این سوالات و دغدغه ها مهم نیستند. برای خودِ من دانستن جواب این سوالات مهم است. اما حجم صحبت ها در مورد نحوۀ ارائه و سیستم های بازاریابی و این چیزها انقدر زیاد است که گاهی آدم فکر می کند هرکسی که در اینترنت یا هر جای دیگر کار می کند، به درجۀ کامل استادی رسیده و تنها گیری که در کارش وجود دارد، این است که مشتریانی پیدا کند که آن ها را با کیفیت خارق العادۀ کارش شگفت زده کند. (خودمان را گول نزنیم! پس این همه طرح مزخرف و این همه برنامۀ خز و خیل را کدام طراحان و کدام برنامه نویسان تولید کرده اند؟) باور کنید ادبیات نویسنده از این هم داغان تر بود!
دلیل شکل گیری و تولید این مدل کارها هم یک چیز بیشتر نیست. طراحان، برنامه نویسان، تولید محتوا کنندگان و نویسندگان، هنوز راه زیادی در پیش داری.
یکی از دلایلی که برای به وجود آمدن این وضعیت به ذهن من می رسد، وضعیت اقتصادی ویژه و تحولاتی است که در دو دهۀ گذشته برای این مشاغل (کارهایی که به خلاقیت مربوط می شود) به وجود آمده است. بیایید اسم همۀ این مشاغل را هنر بگذاریم و شاغلان آن را هنرمند بنامیم. یادمان باشد که در این مطلب، حتی به برنامه نویس ها هم هنرمند می گوییم. پس زیاد گیر ندهید لطفا! آن قدیم ها، طراحان، برنامه نویسان و همان کسانی که در موردشان حرف می زنیم، تمرکز اصلی کارشان، به انجام خودِ کار و نه بحث های بازاریابی و سرو کله زدن با مشتریان و این مدل کارها گرم بود. برای کارهای این چینینی، مسئولینی مانند ناشر، مدیر، بازاریاب، مدیر برنامه و این ها بود. اما کم کم که اوضاع اقتصادی دگرگون شد، مشاغل حاشیه ای تقریبا از بین رفتند و خودِ تولید کنندۀ کار، باید در نقش های متفاوتی ظاهر می شد. حالا دیگر شخص هنرمند نمی تواند صرفا هنرمند باقی بماند؛ او باید بتواند کار خود را در اینترنت ارائه کند، ویدئو ها را در یوتیوب و آپارات آپلود کند، گیف تولید کند، باید این را بلد باشد که چطور در اینستاگرام و سایر پلتفرم های اجتماعی و حرفه ای دنبال کننده های خود را افزایش دهد و این حرف ها. (پس می بینید؟ این مطلب، از آن مطلب های پرت و پلای قدیمی نیست. اتفاقا نویسنده شرایط را به صورت دقیقی موشکافی کرده است.) برای همین هم هست این روزها همۀ بحث ها در مورد برند شخصی و نحوۀ تولید و شکل دادن آن است و همه جا همایش و نشست و رویداد و دورهمی برگزار می کنند. حالا دیگر، این کارها در درآمد هنرمندان تاثیر زیادی دارد و با رعایت کردن اصولی که به این مباحث مطرح می شود، می توان مشتریان بیشتری کسب کرد.
اما تمرکز بیش از حد بر امور مربوط به برند و کسب و کار، پیامدهای ناخواسته و نامطلوبی دارد که اصلی ترینِ آن عبارت است از به حاشیه بردنِ آن چه واقعا در چنین کسب و کارهایی اهمیت دارد؛ یعنی: تولید محصولات عالی و ارزشمند!
انجام این کار حتی در شرایط آرمانی هم مشکل است؛ انجام این کار در شرایطی که دائما در حال پست کردن کارهایتان در اینستاگرام و بهانس و توئیتر هستید یا در دورهمی های مربوط به برندسازی و... شرکت می کنید، سخت تر هم می شود. هر کدام از این کارها، وقت مخصوص به خودش را از شما می گیرد. اگر خوش شانس و منظم باشیم و بتوانیم همۀ این کارها را انجام دهیم با همۀ این حرف ها هر روز تولیدات سفارشی جدیدی داشته باشیم، (که معمولا اوضاع به این خوبی ها نیست) احتمالا همیشه سرمان شلوغ است و کارهای معمولی تولید می کنیم.
در اوایل اکتبر 2019، سایت ناول رنک که به هنرمندان اجازه می داد که رتبۀ فروش محصولات خود در هر منطقه توسط آمازون را ره گیری کنند، توسط آمازون بسته شد. دلیلی که به صورت رسمی برای این اتفاق بیان شد، به قرارداد کاری بین این دو سایت مربوط می شد. علی رغم این که تعطیلی کسب و کار دیگران، هیچ گاه برای من خوشحال کننده نبوده، اما راستش را بخواهید، ته دلم از شخصی که در آمازون تصمیم بستن این سایت را گرفت، کاملا راضی ام. خودِ من وقت زیادی را صرف ریفرش کردن این سایت کرده بودم تا ببینم کتاب هایم چطور فروش می روند و فکر کردن به این که چرا درماه گذشته، فروش کتاب هایم در آلمان به یک باره متوقف شده است..
ماموریت یک هنرمند، خلقِ شاهکار است. نقطه!
فیل لایبن، بنیان گذار اورنوت (Evernote) می گوید: «کسانی که به چیزهایی جز درست کردن بهترین محصولات فکر می کنند، هیچ گاه بهترین چیزها را خلق نمی کنند». کایریل کانولی هم گفته است که «هرچه کتاب های بیشتری می خوانم، بیشتر به این نکته
پی می برم که مهم ترین وظیفۀ یک نویسنده، خلق شاهکار است و کار دیگری ندارد». و ماموریت یک هنرمند، خلق شاهکار است. نقطه. هر چیز دیگری در اولویت های بعدی قرار می گیرد.
وقتی که یک کسب و کار، کاملا با نیازهای بازار هماهنگ است، یا وقتی که یک موزیک خاص تا عمق احساسات شما نفوذ می کند، وقتی که شعر یا نقاشی، روح شما را در کهکشان ها به پرواز در می آورد، وقتی یک مقاله، درست به همان نقطه ای اصابت می کند که مساله را به بهترین شکل حل می کند... این یعنی همان کاری که هنرمند خلق کرده و باید بکند.
ما باید نگرانی های ثانویۀ خود، چیزهایی که مهم نیستند را رها کنیم. باید مانند یک بازیکن بیس بال، تمام تمرکز خود را روی توپی که به سمتمان می آید قرار دهیم، باید روی بازی خودمان تمرکز کنیم. هیچ چیز دیگری آنقدرها ارزش ندارد.
کار تو تنها چیزی است که اهمیت دارد.
دوستان خوبم، این مطلب را من، مجتبی مویدی از اینجا برای شما انتخاب کرده و ترجمه کرده بودم. برای این که کمی قابل فهم تر شود، در بعضی جاهای آن دست بردم و بعضی از قسمت های آن را که به نظرم زیاد مهم نمی آمد، حذف کردم. مطمئن باشید چیز خاصی از مفهوم اصلی مطلب که همان تمرکز بر کار اصلی بود، کم نشد.
راستی به سایت من سر بزنید. آنجا خیلی چیزهای مختلف دیگری را با شما به اشتراک می گذارم.