ویرگول
ورودثبت نام
مبین
مبیندرحال حاضر یک دهه هشتادی نشسته در گوشه ای از ویرگول :)
مبین
مبین
خواندن ۲ دقیقه·۳ سال پیش

شمع ها در حال سوختن اند!

همه چیز از آن روز شروع شد، کودکی متولد می‌شود، این کودک هنوز چیزی نمی‌داند، اون تازه درحال یافتن خود است. هرروز بیشتر می‌داند و بیشتر متوجه می‌شود، بیشتر و بیشتر متوجه محیط و افراد پیرامون خود می‌شود. به اوج جوانی می‌رسد، در آن زمان شور و شوق وصف ناشدنی در او به وجود دارد. کم کم این شور و شوق و اوج رو به زوال می‌رود و در نهایت می‌میرد.

این چرخه برای همه تکرار می‌شود البته برای بعضی این بخش ها کوتاه تر یا بلند تر است. چیزی که مرا به وجد می‌آورد این است که چرا ما اینجا هستیم؟ چرا؟ چرا متولد می‌شویم؟ و بسیاری چرا های دیگر. نمی‌توانستم بپذیرم که همه چیز الکی، بیخود و بی جهت اتفاق می‌افتد.

موضوع این است که فکر می‌کنم افراد بی دلیل اینجا نیستند، هدفی والا وجود دارد که ما برای آن اینجا هستیم، موضوع و مقصودی مهم که من اینجا هستم. به این نتیجه رسیدم که ما برای بندگی الله اینجایم! من به شخصه اسلام را پذیرفتم زیرا آیات روشن قرآن کریم، آبی بر کویر دل من بود. انگار که در اعماق وجودم چیزی وجود دارد که جز در آیات قرآن کریم آن را نمی‌یابم، آن را جز در اسلام و پیامبر اکرم (ص) نمی‌یابم. در واقع اینکه هدفی وجود دارد و آن هم خشنودی خداوند عزوجل است، دلم را آرام می‌کند و قدم هایم را استوار. از اینکه فکر می‌کنم به مقصود دنیا و آفریش پی بردم و اینکه انگار جای خالی چیزی در دلم پر شده، خوشحالم! خوشحالِ خوشحال! و این نیرویی است که مرا به جلو می‌راند.

درنهایت فکر می‌کنم که ما از زمان تولد مانند شمع هایی هستیم که می‌سوزیم و در نهایت تمام می‌شویم، باید چیزی والا را جست و پیدا کرد که فنا پذیر نباشد، بر خلاف جسم ما در این دنیا.

حسن ختام:

قسم به زمان(۱)، حقا انسان در زیان کاری بزرگی است(۲)، مگر کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند و یکدیگر را به حق توصیه نموده و به شکیبایی سفارش کرده اند(۳).
قسم به زمان(۱)، حقا انسان در زیان کاری بزرگی است(۲)، مگر کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند و یکدیگر را به حق توصیه نموده و به شکیبایی سفارش کرده اند(۳).

ای وای، در این دارفنا، خستگی ما / چیزی نبود، جز غم دلبستگی ما

چون ساعت رفتن برسد، الفت هستی / صد پاره شود، با همه پیوستگی ما

ما، جمله،، اسیران من و مائی خویشیم / اینجاست، همان علت صد دستگی ما

افسوس، که با قید تعلق خبری نیست / ز آزادگی مطلق و وارستگی ما

نیک و بد تقدیر، که تغییر پذیر است / تعبیر شود، پستی و برجستگی ما

این عقربه تند زمان است، که خندد / بر راه دراز و ، قدم آهستگی ما

در عین جوانی، بشگفتند یکا یک / پیران جهاندیده، ز بشکستگی ما

ای شمع ها بسوزید، اثر معینی کرمانشاهی

خداحال خوبتو با من تقسیم کنآرامشهدفقرآن
۴
۰
مبین
مبین
درحال حاضر یک دهه هشتادی نشسته در گوشه ای از ویرگول :)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید