نوازه های گرامافون نبوغ نوازنده را نمایان میکرد، و نبوغ نوازنده نماینده تجربیات نوازنده بود، تجربیاتی کدر که شامل روز های قهوه ای و شب های سرخ زمستانی است،تجربیاتی که نوازنده را سوق داد که "سوزناک بنواز"
در لا به لای نوت های نوازنده سوز گرم استخوان سوزی را میتوان احساس کرد، گویا نوازنده سال ها است توسط هیچ جانداری نوازش نشده که این چنان با درد همدردی میکند، این گونه آنها را در قالب نوت های موسیقی به عمل آورده است
نوازنده از نبوغ خود برای بیان دردش استفاده کرد و دردش در لا به لای نبوغش رشد میکند و جوانه میزند
نوازنده، سازه ها را به دست قلبش داده بود و قلبش بی وقفه مینواخت چون میدانست دست های نوازنده چه چیز هایی را میخواهند بنوازند که نمیتوانند
نوار در اواسطش بود که دیگر نوت ها خموش شدند، به گمان نوازنده در اثر نوت های خودش خموش شده بود،و یا امکان دارد در اثر سوز های گرم استخوان سوز نوت هایش چشمانش آهسته آهسته گرم شده باشد و به خواب رفته باشد