مبین علی زاده
مبین علی زاده
خواندن ۵ دقیقه·۵ سال پیش

یک روز دیگه از زندگی نکبت من

دیروز رو باید میومدم مینوشتم ولی توی شرکت جلسه بود و مدیر عامل همه رو جمع کرد و سه ساعت زر رد.یه پذیرایی هم کرده بودن (دوتا دونه بیسکوییت ، دوتا شکلات ، شربت آلبالو )تا اومدم یه دونه بیسکوییت بردارم چپ چپ بهم نگا کرد.خب پس براچی پذیرایی میکنی.گشنمونه خب.

امروز خواستم از حقی که در رابطه با گرفتن مرخصی دارم استفاده کنم و تا ناموس بعد از ظهر بخوابم.تا به بابام گفتم اینو ، شروع کرد سه ساعت سخنرانی که :(بیا ببین رفیق من که نصف زمینای قم رو خریده هر روز بچه 6 سالشو ساعت 5 بلند میکنه برن بیل بزنن با هم دیگه ، برو بچه های سه ساله رو ببین الان توی نون وایی صف بستن.شاگرد من تو کارخونه بازیافت زباله از ساعت 5 صب تا 5 بعد از ظهر واسه ماهی 800 تومن جون میکنه.)دیدم با این روالی که پیش میره و این چرتو پرتایی که میگه قراره تا ظهر مثل بچه ها لج کنه و خوابو کوفتم کنه.من یه روز تلافی میکنم.همه اینارو.بد هم تلافی میکنم.خیلی بد.میرم اون بچه های سه ساله ای که ساعت شیش صبح بیدارن تو کوچه راه میرن رو پیدا میکنم ببینم کین اینا؟

بابام مربی جودو هستش و همیشه داره میگه با من بیا بریم جودو کار کن. آره ، همینم مونده برم با اون رفیقای پیر پاتالش تو اون سالن چرک و کثیف که پر بوی عرق و سگ مردست جودو کار کنم.من از ورزش رزمی خوشم نمیاد حاج آقا.خوشم نمیاد.تازه ، بچه های سه ساله ای که ساعت 6 بیدارن ، توی اون باشگاه هم تشریف دارن و وسط اون پیر مردا جودو کار میکنن.یه روز من این بچه های سه ساله رو پیدا میکنم.

دیروز با امین بیرون بودم . رفتیم مغازه ساز فروشی که امین واسه گیتارش یه چی که اسم خیلی خوبی هم داشت بخره.فک کنم اسمش تو پاسور باشه. آره ، پیک . بعد که گشنمون شد گفتیم بریم مثلا یه کافه ای یه چیز بزنیم. گفت بریم فلان جا که فری اسموکه (او مای گاد) بهش گفتم :( آخه چس دودی تو که میترسی از کنار دخانیاتی رد بشی و تا دوتا کام قلیون میگیری عطرو خالی میکنی رو خودت چرا این حرفو میزنی؟ بیا بریم کافه جدیده که بالای این داروخونه هه زدن.) گفت :(بریم . اگه توش دختر قد کوتاه بود میمونیم ها! )دختر قد کوتاه یکی از نقطه ضعف های امینه.چون امین کلا سه سانته و بقیه دخترا بهش نگا نمیکنن.تایه دختر هم قد خودش میبینه کنترل خودشو از دست میده.من نسبت به دخترایی که مدل موی پسرونه دارن این حسو دارم. ظاهر بینی خیلی بده . ولی خب . تا عکس یه دختر با مدل موی پسرونه میبینم یه دل نه صد دل عاشق میشم.باید خودمو اصلاح کنم.ظاهر بینی واقعا بده و آدم باید درون طرف رو ببینه. (زااارت.واسه من یه دختر با مدل موی پسرونه بیارید از خوشحالی خودمو میکشم.) توی تهران این موضوع رو به روانشناس گفتم و ایشون هم گفتن شاید گ...ی باشم. نخیر . همچین چیزی نیست. مردک دیوانه.

من و امین به کافه مورد نظر رفتیم و وقتی امین دید که دختری با مشخصات فوق اونجا حاضر نیست ، به زور دست منو کشید پایین و گفت که بریم همون جایی که خودش میگه. یه دخانیاتی پیداکرد. یه دستی به ریشاش کشید (هرکی امینو از نزدیک ببینه فکر میکنه مثلا 22 یا 23 سالشه ، ولی عقلش مثل 12 ساله هاست . فقط ریش داره . من عقلم مثل 30 ساله هاست. ولی صورتم مثل 12 ساله هاست. چه کنیم دیگه...) بعله،امین یه دستی به ریشاش کشید و گفت (واچ اَند لِرن ، کید) و سینشو سپر کرد و رفت تو.با رنگ پریده بدو بدو برگشت و گفت : ( خریدم ، بدو بریم!) گفتم :( چی خریدی؟) چهار تا سیگار از جیبش بیرون اورد و دیدم یا ابلفضل... مالبرو فیلتر پلاس خریده.رفتیم کافه مورد نظر و امین شروع کرد به چس دود کردن مالبرو پاکتی 30 تومن.من از خجالت سرمو انداختم پایین.

من هم هر سه سال دبیرستانو میکشیدم . بعد مدرسه با همکلاسی های ناباب میرفتیم پارک و من هم به همون علت کلیشه ای کم نیاوردن جلو رفقا میکشیدم.قبلا با خودم میگفتم مگه میشه آدم انقد اسکل باشه که فقط بخاطر کم نیاوردن جلو بقیه سیگار بکشه. یادش بخیر اولین نخ سیگارو . به زور از یکی از رفیقام گرفتمو دودشو دادم تو لپام. دیدم یا خدا ! چه زهر ماریه این. چطور بقیه میکشن؟

خلاصه ماهم سه سال هر روز چند تا نخ میکشیدیم با بچه ها تا اینکه دیگه نزدیک بود به فنا برم و بابام بفهمه. لپام آب شده بود و دوتا گودی جاشونو گرفته بودن.زیر چشام مثل سیاه چاله شده بود.عین مریخی ها شده بودم. یه روز پایه کامپیوتر بودم که چشم افتاد به آینه قدی کنارم و دیدم یه آدم قوزی استخونی پایه کامپیوتر نشسته . از فرداش شروع کردم به ورزش و خوردن زیاد و تا دوماه خودمو از 52 کیلو کردم 68 کیلو.بد نیست ولی خوبم نیست . حداقل الان دیگه قفسه های سینم معلوم نیستن و چهار تا مربع از شیش تا روی شکمم هست.

خب دیگه اینم از امروز . دیگه کم کم برم چون افسانه ها میگن آقای ریاحی مسئول امنیت از صدای کیبورد میفهمه چی تایپ میکنی. امید وارم بانوان از خوندن مطالب بالا ناراحت نشن . من هم طرف دار پروپا قرص فمینیستی هستم و برای همه احترام قائلم . اینا فقط خاطرات و تفکرات درونی یه آدم مریض روحیه و درستش اینه که آدم صبر کنه تا از نظر عقلی به بلوغ برسه و با تجربیات کامل و مشورت گرفتن از پدر و مادر ، کِیس مورد نظر رو انتخاب کنه و بعد از آشنایی کامل و با رعایت قوانین اسلامی و الهی ، اقدام به ازدواج کنه.

(فقط اگه هر کدوم از شما مدل مو پسرونه داره ، میتونه پایین بگه تا یکم باهم آشنا بشیم)

خاطرات روزانهزندگی
متولد 17بهمن79 . طراح گرافیک . عاشق کارگردانی . حافظ کل سوره حمد و توحید.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید