ویرگول
ورودثبت نام
?Red moon?
?Red moon?
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

او اسیر نیست

دیدم تنها بود ،دست هایش را گرفتم . زخم ها از تنش شستم ، مرحم ها درست کردم، آه چه شب ها تا به صبح پیش رویش بودم ؛ که مبادا تب نکند ...
پر و بال گرفت ، خوب شد سلامت شد ، پر زد از دستم پرید ... من نه از سر عادت از روی علاقه پشت سرش رفتم ...
دیدم که در دست دیگری گیر است ، فکر کردم اسیر است ، نردیک رفتم تا بانگ کنم که این همای زندگی من است! رهایش کن دیدم نه !... او شاداب است .
او خنده بر لب در آرامش است؛ کم کم عقب کشیدم ... رفت و مرا فراموش کرد و هیچ وقت نفهمید... من باعث نفس های ممتدی هستم که در کنارش می‌کشد...

آی دوست بی وفای من ! ای همدم چند ساله ی من ! رفتی ملالی نیست لااقل یک بار اسمم را بر زبان آور! میخواهم بدانم هجی کردن نامم یادت مانده یا نه ؟ میخواهم ببینم این دلیل نفس هایت من هم بوده ام یا نه ؟
بیا دنده را روی بیخیالی بگذرایم و تخته گاز پیچ های تند جاده چالوس را طی کنیم... بیا بد باشیم .
آری ... اولش سخت بود ، باری بود بر دوشم که نمی‌دانم از کجا آمد کی آمد و کی رفت ولی رفت ... بعد از آن، تو خوشحالی و من خوشحال تر !
تو فارغی و من فارغ تر !

این آزادی را مدیون در بند تو بودنم ...
اگر بد نبود خوب حُرمت نداشت !


آزرده دل از کوی تو رفتیمهر اومدنی یه رفتنی دارهزحم های این قلب پایان ندارد جست و جو بهر چه میکنی
بر تیر جورتان ز تحمل سپر کنیم ... تا سختی کمان شما نیز بگذرد ...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید