سیاهی شب از سیاهی درونم سیاه تر است ، روح مظلوم و سفید درون غول سیاهی گرفتار شده و دروازه های رهایی مُهر و موم شده اند ... صدای جیغ پرنده ها و خزنده ها در جنگل بیرون از صدای جیغ روح سفیدم بلند تر است ... باران ابر ها از اشک های چشم هایم سنگین تر است ... طوفان ترس اما از طوفان باد سهمگین تر است و اینبار ترس قوی تر است
و
نابودی، نزدیک