با یک جمع ۹ نفره پنج شنبه اومدیم مشهد و فردا ساعت ۱۲ با هواپیما برمیگردیم ... اومدنه با اتوبوس وی آی پی اومدیم خوب بود ولی من چون عادت دارم دمر بخوابم تا خوابم ببره ، نتونستم اونجا بخوابم ، و بخاطر همین یکم بدن درد گرفتم ...
وقتی رسیدیم مشهد دیدیم عمو داره با یکی حرف میزنه ولی بعد تر متوجه شدیم اون داره با عمو حرف میزنه ، این یعنی قراره یه بلایی سرمون بیاد !
آقایی که داشت با عمو حرف میزد یکی از چمدون های اونا رو کش رفت و گذاشت توی یه ماشین تا مارو برسونه هتل ، یه آقای دیگه که لباس قرمز چهارخونه پوشیده بود هم چمدون رو از دست من قاپید و گذاشت توی صندوق عقب ، به لطف علاقه ی ایشون به جاده های اصلی نزدیک بیست دقیقه ی تامام توی ترافیک بودیم بعد رفتیم هتل و دیدیم به به همه از یه ربع پیش رسیده بودن چون از کوچه فرعی رفته بودن .
بعد از اون شوک جانانه ، بابد مجبور میشدیم از ۱۲ تا ۲ صبر کنیم تا اتاق آماده بشه اما با فداکاری های محمد صادق کار ها خیلی زود پیش رفت و اون تونست اتاقو بگیره ... اما نه هر دو رو فقط اتاق خودشونو ! :/
بنابر این بار و بندیل رو جمع کردیم و با آسناسوری که نیم ساعت تمام داشتیم دکمشو فشار میدادیم رفتیم خونه ی عمو ... درسته به همین آسونی و طی چند دقیقه خونه رو به یه اتاق موچول و موقت فروختیم ولی چه میشود کرد ؟! ?♀️
نشستیم یکم یه فیلم دیدیم تا اتاق ماهم آماده شد و رفتیم توش بلتفاصله رفتیم برای ناهار و یادم نیست چی خوردیم :(
بعد از اون به شدت برنامه های سنگین و کم خوابی رو سپری کردیم !
مثلا برنامه دیروز :
دیشب ساعت ۹ و نبم که برگشتیم تا ۱۰ و نیم داشتیم شام میخوردیم ... بعد رفتیم توی اتاقمون تا ساعت ۱۱ یه فیلم دیدیم بعدم من ۱۲ و نیم خوابم برد . ساعت ۲ بیدار شدیم ۲ و ینیم رفتیم توی لابی از اون ور تا ساعت ۱۰ دقیقه به ۸ توی حرم بودیم بعدم صبر کردیم تا ۸ شد رفتیم صبحانه خوردیم تا ۹ و ۹ و نیم
برگشتیم خونه
مامان و اینا رفتن حرم ۱۰ و چهل و پنج رفتن حرم دیگه ۱ و نیم و اینا اومدن خونه تا ۲ و نیم ناهار خوردیم بعد رفتم حموم الان تازه از حموم اومدم بیرون
بعل ??
هیجی دیگه ... امروزم از ۲ تا ۵ حرم بودم تازه برگشتیم دارم اینارو تایپ میکنم و سعی دارم نمکه داشته و نداشته ی خود را در این بتپانم که نمیشود که نمیشود که شاید بشود !
خب از خوده حرم بگیم :
حرم مثله همیشه عاشقانه و زیباست
وقتی ناقاره شروع میشه حرم به تکاپو میفته ، همه میخوان فیلم بگیرن ، حس و حال عالی و عجیبیه ، شعرشم که خیلی عالیه ولی وقتی تمام میشه حرم از هیاهو میفته . همه ساکت میشن حتی چرخ های ویلچر ها هم دیگه صدایی نداره ، زمزمه ها قطع میشه و همه انگار مات و مبهوتن ! انگار بازم دلشون میخواد بشنون از این صدای معجزه آسا ... حرم که خیلی زیبا با آینه و کاشی تزئین شده هم هنر دست ایرانی رو نشون میده و علاقه ی ما به امام رضا (ع) ...
روز عرفه جاتون خالی توی حرم بودیم با روضه خوانی و دعا خوانی عالی اقای میرداماد ... خیلییی عالی بود
جای همتون خالی :)))))
راستی گفتم چشمم به جمال میرداماد از فاصله ۲ متری روشن گشت ؟
توی صحن قدش نشسته بودم دعا میخوندم توی گوشی میچرخیدم دیدم میرداماد با کلی نوجوون و جون دور و برش وارد میشود و همه دورشو میگیرن که باهاشون عکس بگیره ... اونم در فاصله دومتری با من و اونهمه مرد ! منو تصور کنید :/ ??
هیچ دیگر ... به لطف محمد صادق و بابا و طاها هم که خیلی شوخی میکنن سفر خیلی خنده دار و جالب شده
راستی من کلی فیلم از حرم گرفتم یه ولاگ باحال درست کردم توی اینستا میتونین ببینین
خودتونم بعد معرفی کنید تا منم دنبالتون کنم
با سماس بسیاااااار
بوس بوس
صبح بخیر :/