عاشق روی توام، دست بدار از دل من
به خدا! جز رخ تو، حل نکند مشکل من
مهر کوی تو، در آمیخته در خلقت ما
عشق روی تو، سرشته است به آب و گل من
نیست جز ذکر گل روی تو، در محفل ما
نیست جز وصل تو، چیز دگری حاصل من
پاره کن پرده انوار، میان من و خود
تا کند جلوه، رخ ماه تو اندر دل من
جلوه کن در جبل قلب من، ای یار عزیز
تا چو موسی بشود زنده، دل غافل من
در سراپای دو عالم، رخ او جلوهگر است
که کند پوچ، همه زندگی باطل من
موج دریاست جهان، ساحل و دریایی نیست
قطره ای از نم دریای تو شد، ساحل من
زد خلیل، عالم چون شمس و قمر را به کنار
جلوه دوست نباشد، چو من و آفل من
غزل حاضر، با زبانی شاعرانه و عاطفی، به توصیف عشق شاعر به معشوق و وابستگی او به جمال معشوق پرداخته است. شاعر در این اثر، عشق را نیرویی قدرتمند و فراگیر توصیف میکند که در تمام هستی نفوذ کرده و زندگی وی را دگرگون ساخته است.
تکنیک های شعری:
شاعر با بهره گیری از تکنیک های ادبی زیر، به احساس خود و زیبایی کلام افزوده می شود:
معانی و مفاهیم:
نتیجه گیری:
این غزل با زبانی ساده و عاطفی، به توصیف یکی از مهمترین و پیچیدهترین احساسات انسانی یعنی عشق پرداخته است. شاعر با استفاده از تصویرسازیهای بدیع و زبان آهنگین، میتواند احساس خود را به زیبایی بیان کند و خواننده را به دنیای درونی خود ببرد. این اثر میتواند برای پژوهشگران ادبیات و علاقهمندان به شعر فارسی، منبعی ارزشمند برای مطالعه و تحلیل باشد.