محتوی این نوشته برای مهر ۱۳۹۴ است که به دلیل انتقال وبلاگم به ویرگول دوباره بازنشر میکنم.
همیشه در مورد اینکه دانشگاه مفید هست یا نه خیلی بحث میشه، تو محیطهای کاری، جمعهای دوستانه و فضای مجازی. این قضیه از وقتی که استارتاپ نقل همه مجلاس شده بیشتر شنیده میشه و خوب اکثرا هم دلایلی دارند برای اینکه دانشگاه چیز مفیدی نیست و وقت آدم رو تلف میکنه.
من سال پیش کنکور کارشناسی ارشد دادم و امسال دوباره رفتم دانشگاه. تقریبا تا ۷ ماه قبل از کنکور مطئنم بودم که قرار نیست درس بخونم و قراره جدیتر کار کنم یا حتی استارتاپ بزنم، ولی بعد از یکم فکر و مشورت و ... تصمیم گرفتم کنکور بدم. خروجی کار اون چیزی شد که خودم از اول دوست داشتم (تجارت الکترونیک - امیرکبیر) که شاید بعدا در موردش بنویسم. ولی فعلا میخوام از نگاه خودم دلایل این انتخاب رو بگم. فکر کنم بخش اصلی این تصمیم رو مدیون ایمیل یه دوست (هادی بنایی عزیز) هستم که ازش اجازه گرفتم تا بخشهایی از ایمیلش رو در این پست بیارم.
بیشتر افراد دانشگاه رو با کار کردن ویا استارتاپ زدن مقایسه میکنند، من هم در خیلی از بخشها سعی کردم با این دوتا مقایسه کنم و بگم چرا اونقدری هم که تبلیغ میشه یادگیری در یک محیط آکادمیک افتضاح نیست. (به نظرم یک زمانی بهصورت افراطی تبلیغ مفید بودن دانشگاه شده و الان داره عکس اون اتفاق میافته)
۱- ایمیل تاثیرگذار
ارشد خوندن چقدر زمان میگیره از آدم؟نسبت به کارشناسی زمان بیشتری میگیره یا کمری؟
بسته به جاش و استادت فرق میکنه، ولی من دوران ارشدم رو هفتهای دو روز میرفتم دانشگاه و بقیهاش رو شرکت بودم. کارم تو شرکت بزینسی و مدیریتی نبود، بنابراین گیر نبودم، اما بهجاش خیلی چیز یاد گرفتم. در کنارش اما بهشدت خوشحالم که تو فصای آکادمیک بودم هنوز. حتما ارشد کمتر از کارشناسی وقت میگیره یا حداقل وقتت تلف نمیشه و چیز یاد میگیری (فکرکنم :ي)
چقدر دانشی که توی ارشد خوندید جالب و هیجان انگیزه؟مثلا کارشناسی اونقدر چیز جالبی نبود، این قضیه توی ارشد عوض میشه که خیلی تخصصی بشه دانش؟
ارشد یه کم بهتره از کارشناسی، بهشرطی که دوست داشته باشی فیلد رو و البته اهل درگیر شدن با مساله باشی (که میدونم هستی). منظورم این نیست که حالت خستهکنندهی بحثهای علمی بیاد تو ذهنت. ارشد بهنظرم جاییه که خودت میتونی قالب کاریش رو تعریف کنی و توش جولان بدی. مثلا از استاد راهنمات بخوای رو تزی کار کنی که خودت میخوای :)
به شخصه از مسیر آکادمیک که رفتید راضی اید یا اگه جای من بودید راه دیگه رو انتخاب می کردید؟
بهشخصه راضیام. الان که اپلای کردم و اومدم سوئد هم بیشتر راضیام. ببین نگران دنیای بازار کار نباش. تو توش قرار میگیری (اگه دور نشی ازش). ولی حیفه دنیای آکادمیک رو ترک کنی. بمون خودت اون جوری که میخوای بسازش. دیگه تو ارشد قرار نیست چیزی بهت دیکته بشه (بهجز یه چند تا کورس) بقیهاش مطالعه و تحقیقیه که خودت پر و بالش میدی.
علاقه من به تولید چیزهای جدید و خلاقانه ای است که بشه به پول تبدیلشون کرد، ادامه دانشگاه چقدر این مسیر رو هموار می کنه؟( از لحاظ اعتبار، لینک ها، دانش و چیزهای دیگه)
حتما ادامهی دانشگاه همهی فرصتهای ایدهپردازی، خلاقیت و تولید رو بالا میبره. ببین اگه نگاهت اینه که بیای خارج از ایران به طور حتم این تحصیلاته که میتونه برای تو فرصت، فضا و امکان ورود به دنیای خلاقانهی بازار آیتی رو فراه کنه. من دوستای خفنی داشتم تو ایران که خورهی اینشکل کارا بودن، حوب بعد کارشناسی رفتن یه شرکتی و یا هزار ایدهی خوابیده و خاک خورده. پس برای تویی که مست ایدهها و کارای اینشکلی هستی حتما درس خوندن سکوی پرتابه.
ببین کلا نکتهای که شاید من دیدم تو دوستام و تجربه کردم اینه که برای ورود به بازار کار (تمام وقت، با همهی بحثهای بزینسیاش) هیچوقت دیر نیست. اما برای تجربه کردن و فهمیدن علمی و آکادمیک علوم کامپیوتر شاید فرصتش از دست بره. یعنی ممکنه جوری درگیر کار بشی که فلسفهی دوستداشتنی پشت علوم کامپیوتر رو یاد نگیری، یا وقت نکنی که باهاش درگیر شی. این نگاه آکادمیکیکه میگم مستقل از اینه که مثلا لایههای شبکه رو تو دانشگاه یاد بگیری یا خودت توی شرکت اپلایش کنی یا تو یه فروم تو خونه بخونیش (که منم قبول دارم فرم دانشگاه چرته) . ولی این دانشگاه و درگیری با مباحث پایه است که بهت درست فکر کردن و ایده زدن اصولی و الگوریتمیک رو یاد میده.
۲- کارآفرینی و دانشگاه (همون استارتاپ زدن در مقایسه با درس خوندن)
اول از همه این جو کارآفرینی که هست جالبه، بهشرطی که درگیر نمایش و برندسازیهای شخصی دیگران نشیم. راحتترین اتفاق برای اینکه بهمون بگند سردار کارآفرینی ایران برگزاری همایش هست. صحبت کردن با چندتا شرکت برای اسپانسر شدن، درست کردن سایت برای ثبتنام و پول گرفتن و در نهایت وبلاگ نویسی و ترجمه کردن چندتا مقاله زرد در مورد کارآفرینی. فکر نمیکنم کسی که مصداق کارآفرین باشه فرصت چنین کارهایی رو داشته باشه.
پ.ن۱: البته بیانصافیه همه رویدادهایی رو که هست اینطوری ببینیم، مثلا استارتاپگرایند یکی از اونایی که ارزش رفتن رو داره
پ.ن۲: اکثر رویدادهایی که برای خودم خروجی خوبی داشته رایگان بوده، مثل جلسههای لاگ
دوتا از دیالوگهایی که خودم زیاد در موردش شنیدم یا خوندم رو در ادامه آوردم:
۳۳٪ از کارآفرینها تحصیلات دانشگاهی ندارند
این یکی از دیالوگهایی که خیلی شعارگونه برای تبلیغ کارآفرینی گفته میشه، نمیدونم چرا کسی به این نکته نگاه نمیکنه که پس ۶۶% از کارآفرینها تحصیلات دانشگاهیی دارند و اگه این نکته رو هم مد نظر بگیریم که تو خود کالیفرنیا هم فقط ۹٪ از دانشآموزها میرند دانشگاه، ارتباط اینکه چقدر احتمال کارآفرینی با دانشگاه رفتن بیشتر میشه رو درک میکنیم.
دانشگاه چیزی برای یاد دادن نداره، استادها بیسوادند و هرچیزی که لازم باشه یاد بگیرم تو اینترنت هست
این قضیه تا حدی درسته و تا حدی غلط. من توی محیط کار دارم از AngularJS استفاده میکنم، دلیلی نداره استاد دانشگاه در موردش بدونه. این بر میگرده به تفاوت بین علم و تکنولوژی. ما تو محیط کار از تکنولوژی پول میسازیم، ولی دانشگاه قراره علم رو یاد بده و علم تولید کنه، مثلا برای خود من دونستن اینکه کامپایلر چطور کار میکنه خیلی هیجان انگیزتر از دونستن سینتکس یک زبون برنامه نویسی جدیده. (البته صرفا دونستن این چیزها هم خیلی مسخرست، ولی وقتی داری کد میزنی و میفهمی که چه اتفاقی داره میافته خیلی لذت بخش تره)
یک نکته دیگه که در مورد استارتاپها بهنظرم میرسه عوض شدن فضای کلی اونهاست. بهنظرم کمکم عمر مدل استارپاپهایی که تجارت رو فقط آنلاین میکنند داره تموم میشه و به یک فضای اشباع شدهای رسیده(البته نه در ایران)، و هر روز استارتاپها علمیتر از قبل میشند، یعنی سعی میکنند نه فقط یک تجارت رو آنلاین کنند، بلکه خیلی قسمتهایی که به هوش نیاز داشته رو به هوش مصنوعی یا ... بسپارند. مثلا تسلا یا spaceX و هزارتا از استارتاپهای دیگهای که هر روز قویتر میشند خیلی علمیتر از یک فروشگاه اینترنتی یا سایت آپلود ویدئو و عکسه.
یک ماه گذشته دانشگاه برای خود من بسیار جذاب بوده، چیزهای زیادی یاد گرفتم که میتونستم بیرون از دانشگاه هم یاد بگیرم، ولی احتمالا هیچ وقت سراغش نمیرفتم یا خیلی سخت پیداشون میکردم. حالت بهینهای که الان فکر میکنم درسته یک حالت میانه بین تکنولوژی و علمه. یعنی صرفا نه یک آدم آکادمیک باشم نه کسی که فقط دنبال مقایسه AngularJS و EmberJS باشه. اگر شما کسی باشید که علم رو به تکنولوژی تبدیل کنید، احتمالا بتونید استارتاپ خوبی بزنید یا تکنولوژیتون رو بفروشید یا در شرکت فوقالعاده کار کنید.
پ.ن۳: احتمالا بعدا هم ادامه این پست رو بنویسم، فعلا همین هم خیلی طولانی شد.
پ.ن۴:این پست صرفا نظرات شخصی من بود، هیچ اثبات ریاضیای نیست براش و شاید در آینده نظرم عوض شد و گفتم اشتباه میکردم!
پ.ن۵: حدود دو سال بعد از این نوشته نظرم در موردش کاملا متفاوته!