انگیزه و عصا....
_ چی؟؟
+اسمش، خوبه؟؟
_ اون وقت یعنی چی؟؟
+ یعنی انگیزه که باشه عصا هم میره کنار
_ چه جذاب، اسم جدید فیلمنامهات؟
+ آره، میدونی اصلیش از کجا اومد؟؟
_ از کجا؟؟
+ یه روز سوار مترو شدم و یه مرد مسن با قدی خمیده و یک عصا که پایینش چهارگوش بود از قطار پیاده شد و به سختی داشت راه میرفت، یه کم جلوترش یه خانم مسن با همین استایل و قد خمیده ولی بدون عصا داشت به سمت درب خروج حرکت میکرد، اما تا چشم پیر مرد قصهی ما به حاج خانم خورد، با قدرت تمام عصا رو گرفت بالا و به صورت افقی زد زیر بقلش و آرام آرام رفت سمت حاج خانوم، من که سوار شدم و راهم جدا شد ازشون ولیییییی یاد گرفتم انگیزه تو هر سنی آدم رو رو پا میکنه اونجا بود که یاد اوحدی مراغهای افتادم که میگه:(از نظرم گر بروند باکی نیست! تو، که معشوقی و محبوبی و منظور مرو!)