Mohadeseh K
Mohadeseh K
خواندن ۱ دقیقه·۳ ماه پیش

به خداحافظی تلخ تو سوگند...


خوابیدی؟
الووو!
صدام رو داری؟ اگر نخوابیدی، لطفاً صفحه چت رو باز نکن. بذار من اول حرف بزنم و بعد تو همه رو یک‌جا بخونی.

من فقط می‌خواستم باهات صحبت کنم، کنارم باشی و سرم رو بذارم روی شونه‌ات. فقط غر بزنم و تو هم بگی درست میشه، می‌گذره. دیوانه شدی؟ هی من غر بزنم و تو مثل همیشه بخندی و بگی عیب نداره تا من آروم بشم. اما خوابیدی، اون هم بی‌شب بخیر!

بخواب... می‌دونم تو هم خسته‌ای و حوصله غر زدن‌های من رو نداری.
حوصله نداری تو این شرایط سخت بخوای ناز کنی یا قربون صدقه بری. اما من هم تنهام، دلم گرفته و دیگه توان ندارم.

شب‌ها تو تنهایی‌ام گریه می‌کنم و صبح‌ها می‌خندم، اون هم از ته دل. نه اینکه تنهاییم و حالم یادم بره‌ها، نه... فقط دیگه حوصله توضیح ندارم، همین. ترجیح میدم بخندم تا تموم بشه، تا همه فکر کنن همه چیز خوبه.

کاش می‌شد، کاش می‌شد تو باشی. زنگ بزنی و بگی بپوش، دارم میام دنبالت. جمع کن، فردا بریم جایی که از این حال و هوا دربیایم...

باز هم همون جمله همیشگی خودم: ولش کن!
بخواب، بخواب که صبح دوباره باید بری و من هم باید تو صورت همه بخندم.

اما اینو بدون: شاید یه شب که زود خوابیدی و نفهمیدی حالم رو، روز بعد صبح که بیدار شدی، من از شدت حرف نزدن دیگه نباشم. خواستم بگم اگر اون روز دیدی و حس کردی که من رو واسه همیشه نداری، حتی واسه یه خنده ریز، گریه نکن، ناراحتم نباش. فقط ادامه بده.

زندگی هر لحظه در حال گذره. یکی میاد، یکی میره، یکی می‌خنده، یکی گریه می‌کنه، اما دنیا فقط عبور می‌کنه...

شبت بخیر...


ادامه زندگیزندگیخوابخداحافظی
نویسنده کتاب کافه ها/ نویسنده کتاب محشای حقوق مصرف کنندگان کالا در خرید اینترنتی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید