تعامل من با شبکههای اجتماعی به شکل عجیبی به حوصلهام وابسته است. اگر بخواهم شفافتر توضیح بدهم، روزهایی که در اوج ناامیدی و اندوه بهسر میبرم، مصرف اینترنت خانگیام به چندین گیگابایت میرسد. زمان زیادی را به دلیل بیحوصلگی در شبکههای اجتماعی میگذرانم. اگر بخواهم از هیت مپ صفحه موبایلم گزارشی تهیه کنم، معمولا سمت راست صفحهی موبایل از رنگ قرمز عبور میکند. اگر با واژه نقشه حرارتی یا هیت مپ آشنا نیستید، باید خدمتتان عرض کنم، هیت مپ یک نقشه گرافیکی است که تعامل کاربر با محصول (سایت یا اپلیکیشن) را نشان میدهد. بخشهایی از محصول که برای کاربر جذابتر بوده و نرخ کلیک بیشتری داشته با رنگ قرمز مشخص میشود؛ بنابراین هیت مپ موبایل من در سمت راست صفحه به شدت قرمز است.
زمانی که در صفحههای مختلف اینستاگرام جابهجا میشوم یا استوریها را یکی یکی مرور میکنم هیت مپ موبایل رنگ قرمز را نشان میدهد. برخی از آن پستها را میپسندم و برخی را میوت میکنم. همین چرخش من در توییتر، لینکدین و تلگرام هم ادامه دارد. به تازگی حتی یوتیوب هم به لیست شبکههای اجتماعی محبوبم اضافه شده و ساعتهای زیادی را در یوتیوب میگذرانم، اما در یوتیوب به دنبال محتوای فاخرتری هستم. از چرایی جنگ اوکراین و روسیه تا تکنولوژیهای جدیدِ مبنی بر هوش مصنوعی. حداقل یوتیوب زمان مرده را برایم زنده میکند.
به این فکر میکنم ای کاش میتوانستم هیت مپی برای خوانش ذهن و بدن انسانها طراحی کنم. نقشه حرارتی که نقاط تعامل انسانها را با یکدیگر نشان دهد. البته که همه از نقشههای حراتی یکدیگر خبر داریم و سکسولوژیستها سالیان پیش، نقشه حرارتی درست و واضحی را کشف کردهاند که همگی از روی این نقشه پیش میرویم، اما منظور من این نقشه حرارتی نیست. نقشهای میخواهم که با آن ذهنخوانی کنم. ذهنخوانی در جهت مثبت. دادهها و اطلاعات انباشتهشده در شکاف مغزی افراد شایسته را با اسکنهای مشخص برداشت کنم و به اطلاعات جانبی خودم اضافه کنم یا اینکه در مواقعی بتوانم ضربه نهایی را زیباتر بزنم. کلمات را به شکل بهتری بیان کنم تا احساسات آدمها را برانگیزم.
تا شاید بتوانم راحتتر در قلبها نفوذ کنم. راستی ما در طول روز به چند قلب نیاز داریم؟ طی آخرین تحقیقات دانشمندان مشخص شد، هر فرد بالغ در طول روز به 12 آغوش نیاز دارد، اما کسی مشخص نکرده است که چندین قلب را میتوانیم در زندگی به نام خودمان ثبت کنیم. قلبهایی که فقط برای ما میتپند. البته که این سوال و طرح سوال بسیار مسخره و سطحی است. چرا قلب کسی باید برای دیگری بتپد؟ مگر میشود قلبها به هم وابسته باشند؟ این سوالها هم شاید سطحیتر از پرسشهای قبلی باشند، اما به چشم دیدهام قلبهایی را که برای خودشان کار نمیکنند. آنها وابستهاند به آدمهای دیگر. قلبهایی که در یک سینه قرار گرفته، اما برای یک شخص نیست، افراد زیادی به آن تپشها دلخوش کردهاند.
داستان فیلمهای هندی یا کتابهای زرد عاشقانه از همینجا شروع میشود. از همین مقدمهچینیهایی که در این متن نوشتهام، اما در واقع این بخش کوچکی از حقیقت است. حقیقتی که این روزها در ذهنم جا خوش کرده و به دنبال پرسش و پاسخهای آن هستم.
قلب ما متعلق به چه کسانی است؟ چه کسانی شایستگی حضور در قلبهایمان را دارند؟