محمد کوهستانی
محمد کوهستانی
خواندن ۵ دقیقه·۵ ماه پیش

شانس را از موفقیت بگیریم، بال را از پرنده گرفته‌ایم

پستی که اخیراً مجتبی شکوری از صفحه اینستاگرام خود منتشر کرد، بسیار بحث‌برانگیز بود. تا حد زیادی با تاثیرگذاری این شخصیت بر جامعه موافقم (برای شخص من، مفیدبودنِ محضِ این شخصیت طوری که رسانه به او پرداخته، ثابت نشده است) اما خیلی دوست دارم بدانم اگر نقطه عطف او -که رتبه خوب کنکور در اوضاع و احوال بد روانی باشد- هیچ وقت اتفاق نمی‌افتاد و آن دراما و داستان‌های شنیدنیِ عجیب و غریب هیچ وقت ساخته نمی‌شد، باز هم می‌توانست مانند امروز تاثیرگذار باشد؟ بهتر بگویم؛ اگر سهمیه را از شکوری می‌گرفتیم، باز هم می‌توانست با مردمک‌های گشاد و دستانی باز صدایش را در گلویش بندازد و بگوید: "بله درست شنیدید! من جوانی بیش‌فعال بودم که خودم را به صندلی می‌بستم، درس می‌خواندم و نتیجه‌اش شد رتبه چهل‌وهشت کنکور"؟ اگر سهمیه نمی‌داشت و در دانشگاه معمولی‌تری مشغول به تحصیل می‌شد، با همان سطح دانش نسبتاً والایی که دارد، امکان اینکه سروش صحت جلویش بنشیند و چپ‌ و راست تعجب خود از موقعیت را با تحسین کردنش نشان دهد چقدر بود؟ اصلاً اگر برای آقای شکوری سهمیه‌ای در کار نبود، به برنامه کتاب باز دعوت نمی‌شد و احترام امروز جامعه را نداشت، احتمال اینکه مردم بجای تحسین بابت صداقت به اعتراف دروغش، او را سرزنش و طرد کنند چقدر بود؟

این مقدمه را مطرح کردم چون احساس کردم در سال‌های اخیر زندگی‌ام میان تلاش و دستاورد، رابطه متناقضی برقرار است. از طرفی می‌دیدم که شخصی با ظاهر مرتب، احتمالاً با عینکی بر چشمان و یا پیکری خوش‌تراش، پشت تریبون نشسته، یک پیانوی انگیزشی و یا آرامش‌بخش هم در بک‌گراند ویدئو پخش می‌شود و حرف نهایی این است: در حالتی که می‌خواهی باش؛ برخیز، بدو و برس. حالا تا می‌آیی از خودت بپرسی چرا من دویدم و نرسیدم، مشتی در دهانت می‌خورد که حاوی جملاتی نظیر تلاشت کافی نبوده، امثال شکوری‌ها رسیده‌اند و نرسیدن تو بخاطر کاهلی است و... می‌باشد!

همیشه می‌گویند پول‌وپله رونالدو را نبین! اموال و شهرت او، ظاهر ماجراست و در پشت این دستاوردها، عرق‌های زیادی ریخته شده که من و تو ندیده‌ایم. اما من می‌گویم آن چیزی که ندیده‌ایم تلاش رونالدو نیست بلکه شانس رونالدو است چراکه مسلماً این حجم از موفقیت بدون تلاش بدست نمی‌آید و کوشش رونالدو برای رسیدن به آرزویش بر همگان واضح و روشن است. اما چیزی که ما از آن می‌توانیم بی‌خبر باشیم و کوچکترین بهایی به آن داده نمی‌شود، موقعیت، شرایط و زمانیست که رونالدو تلاش می‌کرد. شاید اگر پدر رونالدو مدیر تدارکات یک باشگاه محلی نبود، اگر این ارتباط موجب این نمی‌شد که رونالدو جهت آزمون به باشگاه اسپورتنیگ پرتغال رود و اگر در این باشگاه نمی‌درخشید، رونالدو هیچ‌وقت رونالدو نمی‌شد؛ اگر هم می‌شد، احتمالاً فوتبال را بعنوان یک فعالیت ورزشی که در آن همه جز دروازه‌بان مجاز به استفاده از دست نیستند، می‌شناخت. در یکی از مصاحبه‌ها، معلم رونالدو گفته که کریس هروقت بیکار می‌شد فوتبال بازی می‌کرد و یا در یکی دیگر از مصاحبه‌ها رونالدو گفته به قدری به فوتبال علاقه داشته که حتی زمانی که توپی برای بازی‌کردن نداشته، جوراب‌های خواهرانش را گلوله می‌کرده و با ساختن توپی از جوراب مشغول بازی می‌شده. این جملات بسیار آشنا هستند چرا که یا خودمان این حس‌وحال را تجربه کردیم و یا کسی را می‌شناختیم که دیوانه‌وارتر از این وضعیت، نخ فوتبال را می‌گرفته و می‌کشیده که نهایتاً به جایی نرسیده و یا اگر هم رسیده در بهترین حالت از راه فوتبال نبوده!

البته نمی‌توان منکر تاثیر مبرهن فاکتور تلاش شد. چه بسا آدم‌هایی که موقعیت، شهرت و ثروت کافی برای رسیدن به درجات عالی را داشتند و ناکام ماندند ولی شک دارم بتوانیم سهم بیشتری از موفقیت را برای تلاش کنار بگذاریم. تلاش می‌تواند داستان تاثیرگذاری برای شما رقم بزند؛ طوری که وقتی در بالکن ویلای خود، مشغول کشیدن سیگار دست‌پیچ با بهترین توتون هستید و داستان زندگی‌تان را برای نوه‌هایتان تعریف می‌کنید، انگشت به دهان و متحیر مشتاق شنیدن ادامه سرگذشت شما می‌باشند اما نکته اینجاست که قلم شما برای نوشتن آن داستان را شانس به دستتان می‌رساند.

حالا این شانسی که سنگش را به سینه می‌زنیم، لزوماً پدر پولدار و مادر فرهیخته نیست. گاهی اوقات همینکه بدبخت نیستیم، شانس آورده‌ایم. بنابرین باید برای مفهوم موفقیت تبصره‌هایی قائل شد. اینگونه که با همان دسترسی و اختیاری که داری، چه خرگوشی را از کلاهت بیرون می‌کشی؟ گاهی حتی کارتن‌خواب نشدن در یک شرایط خاص موفقیت به حساب می‌آید. اما اینکه موفقیت به منزله برتردیدن خود به باقی افراد تلقی شود و به عوامل دیگری نظیر تلاش، استعداد، هوش، سختی‌کشیدن و... منسوب شود، نهایت بی‌انصفایست.

موفقیت اتفاقا می‌تواند رخدادی یک شبه باشد اگر شانسی که داری را در بهترین مکان و زمان و در مسیر درست به کار بگیری. بعد از آن اگر تلاش به عنوان کاتالیزور ضمیمه کار شود نتیجه خواه دیر باشد یا زود حاصل می‌شود. اما وای اگر ذره‌ای شانس نباشد. اینجاست که باید بدانی گاهی خود را به زمین و زمان هم می‌کوبی اما ممکن است دستاوردی حاصل نشود و این دستِ خالی ناشی از تماشاگربودن و تلاش کم نیست؛ گاهی کنترل بعضی امور از دستان تو خارج است. البته که تمام این جملات زمانی صحت خواهند داشت که تمام زمین و زمان را برای رسیدن به خواسته‌ات به هم دوخته باشی و آن سمت الاکلنگِ موفقیت که مربوط به تو می‌شود، تمام و کمال پُر شده باشد.

شاید اگر پدر شکوری جایگاه مناسبی نداشت، پسرش سهمیه نداشت، رتبه چهل‌وهشت کنکور را کسب نمی‌کرد و یا حتی از طرف دیگر، اگر شکوری مبتلا به بیش‌فعالی نبود که آن داستان‌های دراماتیک از دست‌وپنجه نرم‌کردن با بیماری‌اش ساخته شود، الان قادر نبود تا به این اندازه راحت و بدون دشواری- یا بهتر بگوییم، با قطعیت- پتانسیل‌ بالای علمی‌اش در علوم انسانی و افکارش را به گوش جامعه برساند و اعتبار امروزش را کسب کند. با همه این‌ها، من دلم به حال آن جوان بیش‌فعال می‌سوزد که به خاطر نرسیدن به خواسته‌هایش و مقایسه خودش با شکوری، در باتلاق سرکوفت‌ها و سرزنش‌های ذهنی خودش دست‌وپا می‌زند.

موفقیتکتاب بازمجتبی شکوریروانشناسیشانس
جایی برای عدم عود‌کردن آتازاگورافوبیا.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید