خُب ، طبق معمول از عنوان پُست معلومه که میخوام راجب چه چیزی صحبت کنم! درست حدس زدید! شکست و شکست و شکست و در نهایت پیروزی! باور کنید هر چقدر مطلب از بزرگان و افراد موفق خوندم ، نقطه مشترک اوناها شکست خوردن ، تجربه کردن و استفاده از شکستها برای رسیدن به موفقیت بوده! اگه به دنیای کارآفرینی و استارتآپها علاقه دارید باید بدونید که قدم گذاشتن در این دنیای شگفت انگیز در عین حال همراه با ترس و شکست و تحمله! فقط کسی میتونه وارد این دنیا بشه که ترس از شکست رو کنار بزنه ، شکست خوردن رو تحمل کنه و در نهایت با پافشاری به موفقیت برسه .
همونطور که دیر کارنگی میگه :
بیشتر موفقیتهای مهمی که توی جهان اتفاق افتادند ، توسط کسانی انجام شده که موقعی که هیچ امیدی نبود ، یک بار یگه به تلاش کردن ادامه دادن .
اگه توی اوج ناامیدی در حال تلاش کردن و تغییر دنیا به جای بهتر برای مردم هستی ، کار مهمی رو داری انجام میدی . چون بهش ایمان داری .
پس شعار مانی خوشبین رو هر روز با خودت تکرار کن ؛
تسلیم نشو!
خُب انگیزه تا اینجا کافیه . داستان شکست نَفس امروز من کلی درس بهم داد و همیشه در تمام مراحل زندگی به این نتیجه رسیدم که با آغوش باز به استقبال مشکلات و شکستها برم و ازشون درس بگیرم و استفاده کنم .
به قول دوست خوبم آقای کامبیز اسدزاده ؛
استاد و مربی من در زندگی خود من هستم .
متاسفانه یا خوشبختانه به علت متوجه نشدن دیر هنگام بابت کمالگرایی منفی و ترس از شکست شدم ، این موضوع از جایی به بعد بزرگ شد و رشد کرد که دانش بیش از حد روزانه که روانهی حافظه میکردم و به همین خیال که آره من همهچیز رو میدونم ، بیخیال تمرین و تلاش میشدم که یکی از رکنهای اساسی موفقیت هستش! البته که قبلا اینجوری نبودم و تلاش و تمرین زیادی میکردم که الان میتونم اسم برنامه نویس رو روی خودن بزارم . ولی کمالگرایی و ترس باعث شد مطالبی که مطالعه میکردم در چند روز بدون تمرین و تلاش و عمل به دانستههای خودم از حافظهی کوتاه مُدتم پَر میکشیدن و این موضوع بیشتر پیاز داغشو زیاد میکرد! امروز کلا بابت ترس از شروع کار ، عجیب استرس ، ترس و مانع ذهنیم باعث شد احساسی بد نسبت به خودم داشته باشم و عملا هیچکاری هم امروز به جز 2 ساعت انجام ندادم .
خیلی فکرم مشغول بود و درگیری ذهنی داشتم ، ترسم بیدلیل نبود ، چرا که ذهن وقتی در دایرهی راحتی باشه مسلما برای تغییر آماده نیست و مقاومت میکنه! ( واقعا این خدا چه کامپیوتری ساخته که من بعضی وقتا به فکر فرو میرم و بعد از صمیم قلب شکرگذاری میکنم . )
تا اینکه به خودم اومدم و خودمو موشکافی کردم! گفتم چرا ترس دارم ؟ تر از شکست . مگه شروع کردی که شکست بخوری ؟ نه ولی میترسم ایدههام ارزشی نداشته باشن ( یعنی بدترین چیزی که میتونست منو اذیت بکنه همین بود ) ، بیارزش بودن ایدههام ، یعنی بیارزش بودن من . کسی دلش میخواهد بیارزش باشه ؟ مسلما نه .
خلاصه ادامه دادم و همینجور به لایههای پایینی مغزم رفتم و دنبال پاسخهای سوالام گشتم و بعد و الان احساس خیلی خوبی دارم و دارم برای عزیزی مثل شما که وقتت ارزشمندت رو گذاشتی برای خوندن متن بنده از تجربم مینویسم . ازت تشکر میکنم ? .
نتیجه : اگه هر کدوم از اینهارو ( شکست ، ترس و ... ) ندارید که تبریک میگیم و اگه دارید بهتره با خودتون رو راست باشید و یه دقیقه با خودتون سوال و جواب کنید و اینقدر ادامه بدید تا کاملا براتون روشن بشه و با اعتماد به نفس بیشتری با قدرت ادامه بدید و تسلیم نشید . اینو بدونید انسانهای موفق همیشه یک بار دیگه تلاش میکنند .
روزتون رو اول به خدا و بعد به تلاش خودتون بدید و شروع کنید . تنها شما هستید که میتوانید در زندگی خود تغییرات بزرگی ایجاد کنید .
اگه تجربهی امروز من براتون مفید بوده ، یک صلوات بفرستید ، باشد که رستگار شوید ? .
سربلند و پیروز باشید .