مقاله خودی
چماغ جامعه و باورهای هوشی دانش آموزان
مطمئنم که شما پاسخ سوال مقاله من را میدانید.
نگران نباشید اصلا سوال سختی نیست. من از چیزی که تجربه نکرده باشید نمی پرسم . نهایتا پاسخی به من نخواهید داد و من هم جواب را از دیگران سینه سوخته تر ایران عزیزم که بی شک تعدادشان انگشت شمارهم نیست، خواهم پرسید.
اگر پاسخ شما به سوال مقاله من مثبت باشد که باشد که خیلی عالی است. چون هم عقیده ایم. و اگر هم منفی باشد، بی شک لحظه شرینی خواهد بود، آن هم از نوع شیرینی کشمشی.
میدانید من کی این شیرینی را میخورم؟ وقتی که با جدیت تمام، محکم و راسخ، به من بگویید نه......
خانم عزیز نویسنده مسئول مقاله، تو اشتباه میکنی، این پیشینه پژوهش و پاسخ سوالی که به فرضیه تحقیقتان دادید را من خواننده به هیچ وجه قبول ندارم....
خوب البته اینها که گفتم، فقط یک طرف موضع است .... شاید هم با خودتان بگویید که تو هم بیکاری و وقت گیر آوردی... جیم ثانیه آمده ام یک دوری در مجازی بزنم و بروم. من جواب سوالت را نمیدانم. حوصله هم ندارم.
یا اینکه بگویید اصلا بر فرض مثال هم که جواب سوال مقاله شما رابدانم، اخرش که چه ؟
این همه مقاله کیلو کیلو هر روزکپی میشود و ونسخه گران قیمت تاییده داوری مقاله خوشنام با هفت خان پارتی چاپ میشود بعد هم در گوشه بایگانی صفحات وب خوش خط و نگار، کناراسم اساتید محترم از دانشگاه های پنج ستاره، بارگذاری میشود. در ادامه هم با چاشنی اعتبارات وامتیازات دندان شکن در دورهمی های همایشی و کنگره ای به جای مباحثه، مجادله علمی می شود.
همه این ها با هم کجای دل ما مردم را وصله میزند... هیچ.
اما من در پاسخت میگویم، دوست عزیز این که دیگر اما و اگر و ناراحتی ندارد. دوست نداشتید میتوانید انتخاب کنید که پاسخی ندهید. اما من، پیشنهادی برایت دارم که خالی از لطف نیست.
آن هم اینکه با من بیایید تا با هم بفهمیم چه چماغی بر سر همه مان خورده است و بی خبریم.
فکر میکنم وقتش شده که دیگربرویم سراغ سوال.
مطمئنم شما هم مثل اولین تجربه من در رابطه با این موضوع کنجکاوید بدانید قضیه از چه قراراست؟
سوال ساده من این است.
آیا تا به حال کسی در زندگیتان بوده که چماغی بر سرتان بزند که تا اخرعمر و تا امروز هنوز هم اثرش باقی مانده باشد؟؟
می پرسید چه کسی؟
بگذارید کمی کمکتان کنم. مثلا مادرتان. پدرتان، همسایه و دوستتان. و یا اصلا همسرتان....
یا این یکی که ضریب تعیینش بالاتر است مدیر مدرسه یا معلم مدرسه و استاد دانشگاهتان.....
البته چماغی که من میگویم با بقیه چماغها متفاوت است و جنسش فرق میکند. دسته و تیغه آن آهنی نیست. با اجازه مبارک قصاص کننده، جنس این چماغ روانی است که اثر مبارکش تا اخر عمر مهمان ذهن و اعصاب عزیزتان است.
بیایید چند نمونه از چماغ های مدرسه را برای همدیگر مثال بزنیم.
حتما شما هم کسانی رو تو کلاستون داشتید که نورچشمی معلما بودند. زودتر از همه یاد میگرفتند. داوطلب علوم و ریاضی بودند و جواب سوال داوطلبی تمرین کلاسی تا می خواست تو ذهنم ما بیاد، این نور چشمی ها می قاپیدند و با عشوه تقدیم معلم جان میکردند و بعد هم مثبت و بیست و به قول امروزیها خیلی خوب ارزشیابی توصیفی را میگرفتند. با این سهمیه بندی عادلانه برای میریت کلاس، بقیه کلاس هم میشدند منطقه محرومه........
الا ایها الحال اگر این وسط ا یک دانش اموز با انگیزه ای وجود داشت که میخواست از منطقه محرومه خودش را نجات بدهد ،ناگهان، با باورهایی مواجه می شد که به قول استاد روان شناسی استفورد، کارل دووک عزیز بوی نظریه باورهای هوشی ثابت را داشت....
شاید در این لحظه با خودتان پرسده باشید.نظریه ذهنی ثابت یعنی چه؟؟؟؟
من ربط این تعریف را با یک واقعیت برایتان روشن خواهم کرد...
چماغ جامعه و خط کش معلم عزیز در مدرسه به این دانش آموزان گفته است که موفقیت به مقدار هوشی که در تاریخ تولدتون به دنیا آورده اید بستگی دارد.هوش کاملا ارثی است.
مدرسه دلربا هم به همه ما گفته است اگر باهوش نیستی موفق هم نیستی...
وهر چی هم تلاش کنی به گرد پای آن شاگرد اول ضریب هوشی بالای 125 نخواهی رسید.
پس زور بیخودی نزن بچه جان... کارنامه ات را بگیر و برو و صد البته به آب باریکه آینده بدون تحولت راضی باش و شاکر. رتبه های یک دانشگاه و تمام رشته های پر درآمد و همه چیزهای خوب برای شما نیست.فقط برای ژنهای باهوش است. وارد حریم جماعت شاگرد اول ها نشوید.
سرتان را درد نیاورم علاوه بر معلم گرامی، کلا جامعه مبارک و والدین عزیزو بزرگترهای دلسوزمون این باور را با چماغ زبانی به شکل روانی انقدربر سرما کوبیدند که کاملا به این بدیهه واقعی باورمون شد. که موفقیت یعنی استعداد .... نه تلاش... موفقیت برای کسانی است که روز اول با هوش به دنیا آمده اند. همان هایی که یک سر و گردن ارتفاع اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و... از همه ما بیشتر دارند.
آنقدر گفتند و گفتند که شدیم مصداق بارز نظریه درماندگی آموخته شده مارتین سلیگمن عزیز در رویکرد روانشناسی مثبت . درماندگی و شکست را به ما تزریق کردند ما هم آرام آرام پذیرفتیم تا انجا که برایمان شد باور. ....
وضعیت به همین روال داشت میگذشت که ناگهان یه استاد از جنس زن، با توسل به جرات مردانه با دستهای ظریفش چماغ جامعه را از بالا گرفت و شکست......و این باور را برای جهانیان خورده خاک شیر کرد.
میپرسد چگونه؟ همراه من باشید تا به منطقه سرسبرش برسیم.
خانم کارول دوک عزیز از دانشگاه استونفورد، در کتاب طرز فکر به گوش ما ایرانی ها رساند که حق با شماست کلاس به دومنطقه تقسیم خواهد شد اما...... با مدلی که پژوهش من میگوید .
بخش اول دانش اموزان با باورهای هوشی ثابت و بخش دوم دانش اموزان با باورهای هوشی رشد و تلاش.
دووک فریاد زنان گفت:
آن چیزی که موفقیت یک دانش آموز را تضمین می کند ژنتیک و مقیاس ضریب هوشی او نیست .........بلکه .............طرز .......فکر..... او .........درباره ......هوش است.
به طور کلی دانش آموزان کلاس شما به دودسته تقسیم میشوند ، آنهایی که باورهای هوشی ثابت دارند و آنهایی که باورهای هوشی رشدی دارند.
دسته اول که باورهای ثابت دارند میدانید چه تفکر و باورهایی دارند؟؟
این مدل دانش اموزان معتقد هستند که هوش خودم را به هیچ نمیتوانیم افزایش بدهم. کلا موفقیت به مقدار هوشی که با خود به دنیا آورده ام بستگی دارد. چون هوش را نمیتوانم تغییر بدهم ، پس به سراغ چالشها و تلاش هم نمیروم. نمره من همان نمره اولی است که گرفته ام وافزایش نمی یابد.
این دسته از دانش آموزان درباره اینکه چقدر باهوش به نظر میرسند خیلی نگرانند. و معتقدند که هوش را نمیتوان تقویت کرد.
اما دانش آموز با باورهای رشدی معتقد است که هوش یعنی یادگیری. با یادگیری میتوانم از ژنتیک روز اول تولدم هم جلوتر بروم. من از چالش ها نمیترسم و به استقبال شکست میروم چون چالش و ازمون و خطا هوش من را افزایش می دهد.
طرز فکر ثابت به نتیجه و شانس، هوش اولیه وابسته است اما طرز فکر رشد به فرایند، تلاش و تجربه و تقویت هوش معتقد است.
پس مراقب باشید که چماغ طرز فکر ثابت بر سرتان نخورد. چون شما ممکن است انسان موفقس باشید و طرز فکر ثابتی داشته باشید یعن با خود بگویید من پیروز شدم چون با استعدادم و چون با استعدادم همیشه برنده هستم و به بردن ادامه میدهم. طرز فکر ثابتها فقط نتیجه را میبینند. آنها میگویند باهوش ها تلاش نمیکنند
اما طرز فکر رشد میگوید. آن چیزی که باعث میشود باهوش یا با استعداد شوم تلاش من است.طرز فکر رشد وقتی شکست بخورد غمگین است اما نا امید نمی شود و به فعل کار توجه نشان میدهد و می گوید من شکست خوردم. اما طرز فکر ثابت در این مواجه با شکست هویت خود را زیر سوال میبرد و میگوید من یک بی استعداد شکست خورده هستم. این ها شکست را به گردن دیگران می اندازند. تقصیر معلمم بود.پارتی بازی کرده اند، من شانس ندارم. ...
اما طز فکر رشد علت را در خود جست و جو میکند و به شکست نگاه یادگیرانه ای دارد.
این دسته از ثابت ها معتقدند که اگر تلاش کنم و برنده نشوم مردم درباره من قضاوت می کنند پس تلاش نمیکنم تا بهانه ای داشته باشم. این دسته از چماغ اعتماد به نفس پایینی دارندکه شکننده است حتی تلاش میتواند حال انها را برتر کند چون دنبال نتیجه اند.
بدون شک مایکل جردن طرز فکر رشد داشت چون از تیم اول دبیرستان حذف شد اما امروز این ورزشکاری که استعداد بالا ندارد با به سخت کوش ترین ورزشکار جهان معروف است. گاهی استعداد فوق العاده همچون طلسم است.
چماغ جامعه به ما آموخت که دنیا عوض شده تا پارتی نداشته باشی هزاری هم تلاش کنی به جایی نخواهی رسید. اصلا ادمها عوض نمی شوند همینی که هستند باقی می مانند. اگر در مدرسه شکست خورده اید پس تا آخر عمر هم شکست میخورید. برای نفراول شدن باید هوش بالایی داشت و هزار جور حرفهایی از این قبیل که که بر سر ما کوبیدند و ماهم به دردش خو گرفتیم.
راستی شما در کدام سمت کلاس نشسته اید؟ اگر بخواهید میتوانید جای خود را عوض کنید.
منتظر پاسخ شما هستم.