محمدرضا خسروی
محمدرضا خسروی
خواندن ۱۳ دقیقه·۴ سال پیش

پنج کتاب عاشقانه برتر جهان

همه‌ی ما عاشق فیلم‌های عاشقانه هستیم. حرف‌های عاشقانه، نامطمئن‌بودن از ادامه‌ی رابطه، دعوای زوجین و نهایتا نقطه‌ی اوج داستان، همه بی‌نهایت جذاب هستند. فیلم‌های کلاسیک و قدیمی و همچنین فیلم‌های مدرن و جدید هر کدام جذابیت خودشان را دارند. رمان های عاشقانه هم می‌توانند به همین اندازه جذاب باشند. شاید برای همین است که بیشتر این کتاب‌ها تبدیل به فیلم می‌شوند. بسیاری از کسانی که شروع به خواندن کتاب می‌کنند کم‌کم ژانر و سبک مورد علاقه‌شان را پیدا می‌کنند و پس از آن تنها ترجیح می‌دهند که در محیط امن خود کتاب بخوانند و هر چه بیشتر در آن سبک غرق بشوند. بسیاری از نوجوانان و حتی افراد بالغ‌تر، به رمان عاشقانه علاقه دارند. شور و شوقی که این کتاب‌ها برای توصیف شور و شوق حاصل از احساس عشق در خوانندگان ایجاد می‌کنند، احتمالا چیزی است که باعث می‌شود یک نفر تصمیم بگیرد بیشتر از باقی سبک‌های نوشتاری، این نوع کتاب‌ها را دنبال کند. داستان غم‌ها و شادی‌های حاصل از عشق و رنج دوری از محبوب، انگیزه اصلی بیشتر این داستان‌ها است.همه در زندگیشان به اندکی عشق نیاز دارند و یکی از راه‌های دریافت این شور و شوق از طریق خواندن رمان عاشقانه است. در مقاله ی امروز 5 کتاب برتر عاشقانه و بسیار مطرح در جهان را به شما معرفی می کنم که برای علاقمندان به این سبک بسیار مفید است.

1.دکتر ژیواگو

خلاصه : بوریس پاسترناک در کتاب دکتر ژیواگو، از پزشکی شاعر به نام ژیواگوی قهرمان می‌نویسد. او درگیر روابط احساسی و دلبستگی‌هایش می‌شود که این دلبستگی، ژیواگو را با انقلاب 1917 روسیه و رویدادهای تاریخی پرتلاطم جنگ داخلی‎ ۱۹۱۸-۱۹۲۰ این کشور، روبرو می‌‌سازد. ژیواگوی عاشق پیشه، عاشق دو زن است. درونمایه داستان در مورد زندگی مردی است که حوادث بیرونی که از دسترس او خارج هستند، مسیر زندگی‌اش را دگرگون می‌سازند. تمامی این اتفاقات با هم درآمیخته شده و عشقی که وجوه انسانی آن را تا حد جلوه‌ای آسمانی بر فراز می‌کشد را نشان می‌دهد. کتاب دکتر ژیواگو (Doctor Zhivago)، با سیاست‌های رسمی شوروی در دوران خودش در تضاد بود، به همین دلیل از چاپ آن در روسیه جلوگیری شد. می‌توان کتاب دکتر ژیواگو را یک شاهکار تمام عیار بوریس پاسترناک(Boris Pasternak) دانست که جزء یکی از مهمترین بیانیه‌ها علیه حکومت‌های توتالیتر، تمامیت خواه و ایدئولوژیک است. نوشتن کتاب در سال ۱۹۵۶ پایان یافت ولی به دلیل مخالفت با سیاست رسمی شوروی در آن سال‌ها اجازه نشر در این کشور را نیافت. در سال ۱۹۵۷ ناشری ایتالیایی آن را در ایتالیا چاپ کرد. کتاب عاقبت در سال ۱۹۸۸ در روسیه به چاپ رسید. در سال ۱۹۶۵ دیوید لین از روی کتاب دکتر ژیواگو فیلمی به همین نام ساخت و در سال ۲۰۰۵ هم در روسیه از روی آن یک سریال ساخته شد. نویسنده این کتاب، بوریس پاسترناک نویسنده‌ای روسی و برنده جایزه نوبل ادبیات است. پاسترناک نوشتن این داستان را در سال ۱۹۱۵ آغاز و در سال ۱۹۵۶ به پایان رساند.

قسمتی از متن : آن‌ها می‌رفتند، همچنان می‌‌رفتند، و هنگامی که سرود ماتم قطع می‌‌شد، مانند این بود که در طول مسیرشان صدای پاها، اسب‌‌ها و وزش باد شنیده می‌‌شود. رهگذران کنار می‌‌رفتند تا راه را بر مشایعت‌‌‌‌ کنند‌‌گان باز کنند، تاج گل‌‌ها را می‌‌شمردند و علامت صلیب می‌‌کشیدند، کنجکاوان به این گروه می‌‌پیوستند و می‌‌پرسیدند: «که را به خاک می‌‌سپارند؟» جواب می‌‌شنیدند: «ژیواگو» - درست، ثواب دارد، برای این مرد دعایی بکنیم - مرد نیست، زن است - چه فرق می‌‌کند. خدا بیامرزدش. مراسم خوبی است. آخرین لحظات به سرعت می‌‌گذشت - لحظاتی بودند حساس و بازنگشتنی. «زمین خدا و آنچه را که در بردارد، جهان و تمام موجوداتش.» کشیش، با دست علامت صلیب رسم کرد و یک مشت خاک بر «ماریانیکلایونا» پاشید. سرود «با ارواح پاکان» را خواندند. بعد حرکت غیر ارادی و شتاب‌‌ آمیز شروع شد. درِ تابوت را بستند، میخ کوبیدند و در قبر گذاشتند.» بارانی از خاک و کلوخ بر تابوت بارید و صدایی مانند طبل برخاست و در آن واحد با چهار بیلچه آن را پوشانیدند. تپه کوچکی درست شد. پسر بچه‌‌ای ده ساله از تپه بالا رفت. تنها آن بی‌‌حسی و سردرگمی که پس از دفن مجلل عموماً وجود تمام مردم را فرا می‌‌گیرد، می‌‌توانست درک و احساس این پسربچه را که می‌‌خواست بر سر قبر مادرش سخنرانی کند، توجیه کند. او سرش را بلند کرد و از بالای تپه با نگاه تهی خود فضای بی‌رنگ و بوی پاییز و گنبدهای صومعه را احساس کرد. چهره‌اش با بینی برگشته، درهم فرو رفت. گردن برافراشت. اگر بچه گرگی این حرکت را انجام می‌داد، دلیل براین بود که می‌خواهد زوزه بکشد. پسربچه، چهره‌اش را با دست پوشانید و بغضش ترکید. تکه ابری که به جانب او به ‌حرکت درآمده بود، با رگبار سرد خود بر دست‌ها و چهره‌اش شلاق زد. مردی سیاهپوش به قبر نزدیک شد، آستین‌های تنگ جامه‌اش بر بازوانش چین‌خورده بود. او «نیکلای نیکلایه‌ویچ ودنیاپین» کشیش بود که با میل خویش به یک کشور غیرمذهبی آمده بود و برادر متوفی و دایی این پسر بچه بود که می‌گریست. به‌ طرف پسربچه آمد و او را با خود از قبرستان بیرون برد.

2.غرور و تعصب

خلاصه : غرور و تعصب (به انگلیسی: Pride and Prejudice) (به معنی تفاخر و پیش‌داوری) رمان مشهوری اثر جین آستن، نویسندهٔ انگلیسی است. این اثر دومین کتاب جین آستن است. او این داستان را در سال ۱۷۹۶، درحالی که تنها ۲۱ سال داشت نوشت، اما تا سال ۱۸۱۳ چاپ نشد. اکثر منتقدان غرور و تعصب را بهترین اثر جین آستن می‌دانند و خود او آن را «بچهٔ دلبند من» می‌نامید. بااین‌حال، این کتاب، که ابتدا با نام تأثرات اولیه نوشته شده بود، تا مدت‌ها توسط ناشران رد می‌شد و وقتی پس از ۱۷ سال به چاپ رسید، به‌جای نام آستن، نام «یک خانم» به‌عنوان نام نویسنده روی جلد به چشم می‌خورد. از این رمان بارها فیلم‌سازی شده‌است، که یکی از معروف‌ترین نسخه‌های آن متولد سال ۲۰۰۵ با بازی کیرا نایتلی (در نقش «الیزابت») و مَتیو مَک‌فادین (در نقش «آقای دارسی») بوده‌است. در سال ۲۰۰۴ هم بالیوود برمبنای این کتاب، فیلم عروس و تعصب را ساخت. این رمان زیبا داستان دختری به نام الیزابت بنت است که چهار خواهر دارد. همه ی آن ها منتظر ازدواج موقعیتی برای ازدواج هستند.

قسمتی از متن : هنوز آن‌قدر از اقامتم در هرتفوردشایر نگذشته بود که متوجه شدم بینگلی خواهر بزرگ‌تر شما را به سایر دختران آن‌جا ترجیح می‌دهد. من قبلاً هم شاهد عشق‌های او بودم ولی در مهمانی رقص ندرفیلد بود که فهمیدم علاقه‌اش به دوشیزه بنت خیلی بیش‌تر از مواردی است که قبلاً دیده بودم. خواهر شما آن‌طور که من دیدم همیشه جذاب، گیرا و با نشاط بود ولی به‌ نظرم می‌رسید که احساسات آن کاملاً با بینگلی فرق می‌کند. اگر شما تشخیص دیگری دارید، پس حتماً من اشتباه کردم و عصبانیت شما بی‌دلیل نبوده. البته دلایل دیگری هم برای این دلزدگی وجود داشته. رفتار خانوادۀ مادری شما گرچه ایرادهایی دارد ولی در مقایسه با بی‌نزاکتی‌های مادر و خواهران دیگر شما ناچیز است. من را ببخشید. دلم نمی‌خواهد شما را ناراحت کنم ولی مایلم به شما این دلگرمی را بدهم که من همیشه رفتار شما و دوشیزه بنت را تحسین کردم. در مورد آن رابطه تنها کاری که من کردم این بود که دوستم را از ادامۀ ماجرایی که به گمانم خوشبختی به همراه نمی‌آورد آگاه کردم. او را به لندن بردم و گفتم خواهر شما نمی‌تواند به خواسته‌های او پاسخ مناسب بدهد. البته چیزی هست که از آن رضایت ندارم و آن این‌که من جریان حضور خواهرتان را در شهر از دوستم پنهان نگه داشتم. شاید این کار دون شأن من بود البته دوستم هنوز از این ماجرا بی‌خبر است ولی من از روی حسن نیت این کار را کردم. اگر من احساسات خواهر شما را جریحه‌دار کردم، چیزی است که ندانسته اتفاق افتاده. اما در مورد موضوع دیگر، یعنی اتهام رنجاندن آقای ویکهام... من فقط می‌توانم با شرح ارتباط او با همۀ اعضای خانواده‌ام از خودم دفاع کنم. آقای ویکهام، پسر مرد بسیار محترمی است که سالیان دراز ادارۀ املاک پمبرلی را بر عهده داشت. پدرم تمام هزینۀ تحصیل پسر او را در دوران مدرسه و بعد هم در کمبریج پرداخت کرد، چون پدرش نمی‌توانست از عهدۀ مخارج تحصیلات خوب و ممتاز او بربیاید. پدرم به موقعیت‌های اجتماعی این مرد جوان علاقمند بود و امیدوار بود او در کلیسا خدمت کند.

3.بلندی های بادگیر

خلاصه : کتاب بلندی های بادگیر با عنوان اصلیWuthering Heights تنها رمان امیلی برونته است که شهرتی جهانی یافته‌ است. امیلی برونته خواهر کوچک‌تر شارلوت برونته و خواهر بزرگ‌تر ان برونته بود که آن‌ها نیز امروزه از بزرگ‌ترین نویسندگان کلاسیک جهان به حساب می‌آیند. کتاب بلندی‌ های بادگیر در سال ۱۸۴۷ منتشر شد، اما آن زمان با استقبال فوری خوانندگان روبه‌رو نشد. یک سال بعد، یعنی در سال ۱۸۴۸، امیلی برونته بر اثر بیماری سل از دنیا رفت. کتاب بلندی‌های بادگیر در کنار کتاب جین ایر – اثر شارلوت برونته – از قله‌های داستان‌نویسی است. بیش از ۱۵۰ سال است که خوانندگان بیشماری در نقاط مختلف دنیا آن را می‌خوانند، انواع نقدها درباره‌اش نوشته‌اند و آثار مختلف سینمایی و تلویزیونی بر اساس آن ساخته‌اند. کتاب بلندی های بادگیر روایت عشق است و انتقام، با شخصیت‌هایی که آمیزه لطافت و خشونت‌اند، مهر و کین، امید و بیم،… در مکانی که آن هم آمیزه‌ای است از گرما و سرما، روشنایی و تاریکی، تابستان طراوت‌بخش و زمستان اندوه‌بار. آیا خفته‌های این خاکِ آرام خواب‌زده‌هایی بی‌قرارند؟ امیلی برونته با همین داستان شورانگیز به بلندی های ادبیات صعود کرده است.

قسمتی از متن : براى لحظه‌اى فکر کردم او خطاب به من سخن مى‌گوید، و در حالى‌که بسیار خشمگین بودم، به سوى این آدم رذل سالخورده پیش رفتم و چیزى نمانده بود که با لگد او را از اتاق بیرون بیندازم. اما خانم هیت‌کلیف با جوابى که داد، مرا متوقف کرد. او گفت: «پیرمرد ریاکار نفرت‌انگیز! وقتى اسم جهنم را مى‌آورى نمى‌ترسى از این که خودت هم به آن‌جا بروى؟ به تو اخطار مى‌کنم که از عصبانى کردن من بپرهیزى والا بلایى به سرت مى‌آورم که حظ کنى.

در حین گفتن این جملات آخر، کتابى تیره رنگ را از قفسه بیرون آورد و ادامه داد: «حالا به تو خواهم گفت که چقدر در زمینه‌ى جادوگرى پیشرفت کرده‌ام و به زودى قادر به انجام هر کارى خواهم بود. آن گاو قرمز رنگ به طور اتفاقى نمرد، در ضمن روماتیسم تو هم ربطى به تقدیر و سرنوشت ندارد.»پیرمرد نفس‌زنان گفت: «اوه، اى موجود شریر، اى موجود شریر! خداوند ما رو از شر شیطون حفظ کنه.»

«نه، اى پیرمرد فاسد و هرزه! تو در گمراهى به سر مى‌برى. گورت را گم کن. وگرنه مى‌بینى که چه بلایى به سرت مى‌آورم. تو را به مجسمه‌اى از موم و گل تبدیل خواهم کرد و هر کس که بخواهد در کارم دخالت کند، والله نه نمى‌گویم که چه بلایى بر سرش مى‌آورم، اما خواهى دید، برو بیرون، والله کارم را شروع مى‌کنم.»

4.یک عاشقانه آرام

خلاصه : نادر ابراهیمی، نویسنده ای است که بیشتر کسانی که اهل مطالعه هستند او و آثار جذابش را می شناسند. جالب است بدانید بسیاری از کتاب خوان ها مطالعه و کتابخوانی را با آثار جذاب این نویسنده آغار کرده اند و به طور کل می توان این طور عنوان کرد که نادر ابراهیمی نقش مفیدی در افزایش انگیزه جوانان برای کتاب خوانی ایجاد کرده است. این نویسنده خوش قریحه، متولد فروردین 1315 شمسی است. دست بر قضا غروب خالق عاشقانه های ماندگار هم در بهار و در خرداد ماه 1387 رقم خورده است. بسیاری از مردم این نویسنده معاصر را با کتاب ها و عناوین شاعرانه و عاشقانه اش می شناسند و خبر از سختی های زندگی آقای نویسنده ندارند. رمان یک عاشقانه آرام برجسته ترین اثر نادر ابراهیمی به حساب می آید که توسط انتشارات روزبهان بیش از 40 بار به چاپ رسیده است. نگارش این کتاب پر طرفدار به آذر ماه 1373 بر می گردد و امروزه پس از گذشت 25 سال هنوز هم به عنوان یک عاشقانه پر طرفدار در قفسه های کتابفروشی خودنمایی می کند. کتاب یک عاشقانه آرام در سه فصل روایت شده و نادر ابراهیمی برای هر فصل عناوین جذاب و متفاوتی را انتخاب کرده است.

قسمتی از متن کتاب : از کودکی، عسل را بسیار دوست داشتم. این، شاید، یک قطعه خیالِ خالصِ چسبنده‌ی شیرینِ طلایی رنگ بود. کودکانِ کم سال، قدرتِ انتخاب ندارند. کودک، عاشقِ مادر نیست، محتاج مادر است. عشق، احساسی و کلامی کودکانه نیست. یک قطعه خیالِ خالصِ طلایی به نام عسل را دوست داشتم و بعدها، این دوست داشتنِ خیالی، گرفتارم کرد. زمانی عسلی خریدم که عسل نبود. دلم شکست. برانگیخته شدم. دربه در به دنبالِ عسلِ اصل گشتم، نیافتم. عسل فروشان، پیوسته فریبم می‌دادند. عسل فروشان، چیزی را می‌فروختند که «مثلِ» عسل بود. دلم بیشتر شکست. دلم برای کودکی‌هایم سوخت. دلم برای خلوصم سوخت. نمی‌خواستم از کودکی تا نوجوانی، تا جوانیِ تمام، چیزی را با لذت، یک لقمه درصبح، در دهان نهاده باشم که دروغ بوده باشد. هرجا که رفتم، حتی کنار بسیاری از کندوها، عسلِ راست نیافتم و زنبورانِ بی‌شماری را افسرده و متاسف یافتم و گریستم. برای ساختن یک جهان جعلی که در آن هیچ‌چیز، همان چیزی نباشد که باید گروهانی از آدم‌ها، سرسختانه تلاش کرد‌ند و ایشان به احترام همین تلاش جان فرسای غول‌آسای کمرشکن، دَمی به صداقت بازنخواند گشت؛ دَمی. روزی زنبوری به من گفت: به ما آموخته‌اند که عسلی بسازیم که از جنسِ شیر‌ی گل‌ها نباشد و فشرده‌ی عطرِگل‌ها را در خود نداشته باشد.

-اگر عسل واقعی بسازید، اعدامتان می‌کنند؟

اعدام؟ چه حرف‌ها! در میان همه‌ی جانوران جهان، فقط انسان‌ها اعدام می‌شوند- به وسیله‌ی انسان‌ها. دیگر هیچ جانوری اعدام نمی‌شود و نمی‌کند. اگر پدرم، آن‌وقت‌ها که زنده بود، از کندوهای جنگلی، گهگاه برایمان عسل ناب معطر نیاورده بود، من به خاطر آن که عسل فروشان، عمری فریبم داده بودند، ممکن بود خودکشی کنم یا عسل‌فروشان را قتل‌عام کنم و اگر نکردم، به جای آن در خلوت بسیار گریستم و گریستم. روزی از مردی که می‌گفت عسل اصل را می‌شناسد، پرسیدم: عسلی که بی‌تردید کارمایه‌ی زنبوران درستکار بی‌ریای عاشق گل باشد، کجا می‌توانم بیابم؟ عسل شناس گفت: در کوهپایه‌های آن گُل‌باران سبلان؛ جایی که- اگر بخواهی، نشانی‌اش را به تو می‌دهم گُل، مثل دریا تو را در خود غرق می‌کند. من در ساوالان دوستی دارم، شکِّ در خلوص عسلش گناه کبیره است. من، معلم خسته‌ی ادبیات، شاعری که هرگز نتوانسته بود یک شعر ناب بگوید، در ابتدای تابستان، کارم را که تمام کردم، بارم را بر دوش انداختم و به راه افتادم. از انزلی به سوی گردنه‌ی حیران و از آنجا به کوهستانی‌هایی با مرزهای دروغین زاده‌ی زور...

5.تاریخ عشق

خلاصه : رمان تاریخ عشق نوشته نیکول کراوس با ترجمه ترانه علیدوستی در آذرماه سال ۱۳۹۵ منتشر شد و بعد از یک سال بیش از ۱۰ بار تجدید چاپ شد. داستان کتاب تاریخ عشق در چند زمان و از زبان راویان متفاوت که بعضی از آن‌ها اسم‌های مشترک دارند، روایت می‌شود که شاید در ابتدا مقداری سخت و گیج کننده باشد اما با جلو رفتن داستان این موضوع حل می‌شود و شما متوجه می‌شوید که با یک کتاب خوب طرف هستید. «تاریخ عشق» از نیکول کراوس، یک داستان عاشقانه‌ی معمولی نیست؛ داستان مرد کهنسالی‌ست که با چنگ و دندان سعی دارد مرگ خود را به تعویق بیاندازد و داستان نویسنده‌ای‌ست که سال‌ها قبل کتاب عجیبی نوشته. داستان دختر نوجوانی‌ست که دنبال معشوقی برای مادر تنهایش می‌گردد، و در نهایت، داستان کتاب عجیبِ نویسنده است که سال‌ها پس از گم شدن، دوباره پیدا شده و پیرمرد و دختر نوجوان را به هم وصل می‌کند. اتّصالی که از امر ساده‌ای آغاز می‌شود؛ دخترک نوجوان را، درست مثل معشوقه‌ی قدیمیِ پیرمرد، آلما می‌خوانند. کتاب در هنگام چاپ موفق و پرفروش بود و برای نویسنده‌اش شهرت و جوایز فراوانی به ارمغان آورد. در ایران با ترجمه‌ی دلنشین و روان ترانه علیدوستی به چاپ رسید و قطعا به خاطر شهرت جهانی کتاب و نام مترجمش، فروش نسبتاً موفقی داشت. کتاب تاریخ عشق نامزد دریافت جایزه‌ی رمان اورنج در سال ۲۰۰۶، برنده‌ی جایزه‌ی ادوارد لوئیس والانت در سال ۲۰۰۵،‌ و برنده‌ی جایزه‌ی بین‌المللی ویلیام سارویان در سال ۲۰۰۸ شد. همچنین در فرانسه جایزه‌ی بهترین رمان خارجی سال ۲۰۰۶ را از آنِ خود ساخت. نیکول کراوس علاوه بر کتاب تاریخ عشق رمان‌های موفق دیگری را نیز به رشته‌ی تحریر درآورده است. از میان آنها می‌توان به «خانه‌ی بزرگ»، «جنگل تاریک» و «مردی وارد اتاق می‌شود» اشاره کرد.

قسمتی از متن : گاهی فکر می‌کردم آخرین برگ کتاب و آخرین برگ زندگی‌ام یکی هستند، که وقتی کتابم تمام شود خودم هم تمام خواهم شد، باد سهمگینی اتاق را خواهد روفت و صفحه‌ها را با خود خواهد برد، و وقتی هوا از آن همه صفحه‌ی سفید رقصان پاک شود اتاق ساکت خواهد شد، صندلی‌ای که من رویش می‌نشستم خالی خواهد بود.

ممنونم که تا انتهای این مقاله با من همراه بودید. برای خرید هر یک از کتاب ها با ارسال رایگان و پراخت درب منزل با شماره تلفن 02154063 تماس بگیرید.

کتاب بازکتاب خوبمعرفی کتابعاشقانه
محمدرضا خسروی هستم عاشق تکنولوژی و مطالعه کتاب، تو حوزه کتاب مشغول به فعالیت هستم و بخش تکنولوژیه کارو سرو سامون میدم، اینجا میخوام بهتون کلی مجموعه کتاب معرفی کنم که ازشون استفاده کنید چرا که راه ...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید