زمین به انتهای عمر، زمان به آخر کار خودش رسیده بود و دادگاه الهی در صحرایی
که به آن صحرای محشر میگفتند کم کم داشت برپا میشد.
سر به سر بنده ندیدی سروری / کلهم حاضر زِ هَر جانوری
ملکی گفت موجودات آمده روز جزا / بهر کس عیش است بهر کس عزا
سندی دارید در آن احوالتان / این سند هست نامه اعمالتان
اول به سراغ حیوانات رفتند که گناه وصوابشان کم تر و پرونده هایشان سبک تر بود
گفتند حیوانات دفاع و شکوایشان / تا نماندی سری در دلهایشان
دور با حکم حیوانات چون سر رسید / نوبت حکم بنی آدم رسید
تاجران و درزیان آهنگران / آمدی نوبت با اهل دل با شاعران
مردم از قشر های مختلف و کسب و کارهای متفاوت آمدند و رفتند تا نوبت در آخر به شاعران رسید به آنها گفتند بیایید از خوتان دفاع کنید ببینیم، علی الخصوص در مورد این معشوقانی که میگفتید و شعر میسرودید چون به نظر نمیآید خطبه عقدی بین شما جاری شده باشد.
عشق اگر گفتیم عشق حق بُده / معشوق ما رب است نه او ناحق بُده
خدا گفت: فرض کنیم درست می گویید
معشوقتان حق است پرسید گر پرودگار / پس شما را با شراب و می چه کار؟
می هم آن می نیست ای پروردگار / مستی اش مستی عشق است عشق کردگار
این شراب نه آن خَمری که میبینیست / یک مثالی بهر سرخی بهر شیرینیست
در همین هنگام منطقه ای بود که انواع خوراکی ها جمع بودند و خدا را شکر میکردند که دیگر کسی نیست آنها را بخورد
در میان میوگان جنب سیب و زرشک / ناله آمد کس نبود او جز مربای تمشک
شهد من از شهد می شیرین تر است / سرخی ام از سرخی اش بالاتر است
راه این حیله گران وماکران نکن از دوزخ جدا / ای خدا آه ای خدا آه ای خدا
خدا گفت
حرف این مربا در نظر راست بُد / حال چه دارید در دفاع ازخود
شاعران تمام اشعارشان را زیر ورو کردند تا شاید شعری در مورد مربای تمشک پیدا کنند
چون نبود از مربا نه ردّی و نشانه ای / ایشان دستان خالیشان نه علت و بهانه ای
ما خطا کردیم و زمی گفتیم ای کردگار در جهان بی بخشش و مهرت کس نباشد رستگار
خدا گفت شما از من درخواست بخشش می کنید؟ پس با بی مهریتان نسبت به این مربای دل آزرده چه کنم
من اگر بخشم مربا چون شود؟ / این همه بی همه بی مهری با او چون شود؟
صد هزاران بیت یکصد مثنوی / عارفانه عاشقانه معنوی
مینویسید هریک با دستانتان / تا بخوانم نامه اعمالتان
جملگی رفتند از مومنان و کافران / کس نماند جز اهل دل جز شاعران
اهل بهشت وجهنم مشخص شدند و فرشتگان به تعطیلات رفتند اما شاعران همچنان مشغول نوشتن اشعاری دربارهی مربای تمشک بودند تا مجازاتشان به سرآید و تکلیفشان مشخص شود.