در بین این شلوغی جامعه چند کتابی حالم را خیلی جا آورد البته یک رمان یا داستان روبرو نیستیم یک کتاب طنز مفرح که لحظاتی شما می خنداند لحظاتی به فکر فرو می برد و حتی شما را در تخیلات خود باقی می گذارد ، یک کتاب عالی که در این روزها خواندنش از واجبات است !
در حال صحبت از دیوید سداردیس هستم نویسنده جوان که حالا توانسته جر موفق ترین نویسنده های ژانر طنز لقب بگیرید سداردیس در 1956 در نیویورک به دنیا آمد ولی همان طور که بعدا متوجه میشید عاشق کارلولینا شمالی (ایالت بالای تگزاس ) بود ، دیوید در دانشگاه کارولینای غربی درس خواند و سرانجام از انستیتو هنر شیکاگو فارغالتحصیل شد. او مدتی هنرهای اجرایی را امتحان کرد اما موفقت چندانی کسب نکرد و این شکست، بعدها دستمایهی بعضی از بهترین یادداشتهایش شد.
او کتاب های زیادی نوشته لذت بخش ترین کتاب اش به عقیده خیلی ها از جمله خودم بالاخره یک روز قشنگ حرف می زنم بود که جوایز زیادی از جمله جایزه بهترین کتاب طنز تایمز و جایزه نیویورک تایمز برای بهترین نویسنده سال 2001 اشاره کرد .
در بخشی از کتاب میخوانیم
به خاطر گوش حساس و نظم و انضباط بیمارگونهی پدرم همیشه فکر میکردن این توانایی را داشت که نوازندهی درجه یکی بشود. اگر در یک خانوادهی مهاجر به دنیا نیامده بود که دستگیرهی قابلمه هم برایشان جزء تجملات به حساب میآمد شاید میتوانست ساکسیفون یاد بگیرد. خودشان موسیقی یونانی گوش میکردند، چیزی که فکر میکنم به عقیدهی همهی آدمهای دنیا یک ترکیب متضاد است. اگر دم گربهی ولگرد لای در کامیون شیرفروش بماند نعرهاش به راحتی میتواند وارد فهرست محبوبترین آهنگهای اسپارتا یا تسالونیکی شود.
من خودم بالاخره یک روز قشتگ حرف میزنم و جغدها در مورد دیابت صحبت میکنند خوندم قبول دارم یکمی اسم عناوین کتاب های سداردس طولانی است اما زیاد توجه نکنید :) اینجا البته خوبه به کتاب های دیگه اشاره کنیم از جمله مادربزرگ رو از اینجا ببر و آثار مختلف دیگر میتوانید از لیست کامل کتاب هایش استفاده کنید.
نوشته هاس سداریس فوق العاده دل نشین و فارغ از هیچ پیچیدگی ادبی هست این بهترین چیزی بود که به ذهنم رسید یعنی انگار یک دوست دارد با شما حرف میزند با همان بددهنی همیشگی البته اصلا منظورم هجو ادبی نیست به هیچ وجه منظورم دقیقا مثل نشستن کنار بهترین دوست اتان و حرف های او دارد یک دوست که شما از هر دقیقه با هم بودن لذت می برید .
جالب است بدانید چیزی که در اولین نگاه به خصوص در کتاب بالاخره یه روزی قشنگ حرف میزنم می خواندم داستان گوی فوق العاده سداردیس است انگار همه چیز آماده است شما وارد قسمت بعدی شوید باید بگم واقعا اعتیاد بدجوری گرفته بودم هر داستان را میخواندم سریع به داستان بعدی میرفتم ؛ نکته بعدی که در نوشته های سداریس به وفور می بینیم تنوع ماجراهای داستان هایش است در اکثرا کتاب هایش کاراکترهای داستان خودش و خانواده اش هستن شاید همین تعداد محدود کاراکترها شما به اشتباه به فکر ببرد که با اثری تکراری و حوصله بر روبرو هستید اما تنوع داستان گوی در همینجا رقم میخورد شاید همین تنوع موجب شد که در تجربه یک ماه مطالعه کتاب هایش متوجه روند پایان فصل های داستان نشوم اما در عین حال همین کمی ذهنم با ماجرا جدید بازی میداد :)
در گوگل وقتی سرچ کردم متوجه شدم دیوید راکاف شاید بهترین نویسنده ای باشد که بیشترین نزدیکی با طنز سداریس دارد .
اگه کتاب طنزی با سبک سداریس می شناسید می توانید در کامنت ها معرفی کنید و همینطور راجب نوشتن یک مقاله در مورد بهترین های کتاب طنز دهه بهم بگید :)