بدتر از خوبیِ لغزندگی برف
نمِ کفشی است که در پا جریان دارد
زندگی را اگر از دیده ی عاقل نگری
چشم خود را باید از جور بی مهران بست
زندگی راز شادی پیکر مستان نیست
غم بی تابی بیداران است
یا قرنطینه شدن میان علف هرزها
خوشه ای ناز باید
یا که مثل تبری تیز
ریشه ای ویران کرد،
زندگی را
باید آرام نوشت
تا که از سراشیبی ها
سرخوش از باد به هر سو نرویم،
زندگی را
باید از نان نوشت
باید از درد!
شاید هم
زندگی را
از ظلم شبانه گذری کرد
و از آب نوشت.
زندگی ،،،،کتاب سلام صبح ،،،،صفحه ۷۷