مسعود آزادبخت
مسعود آزادبخت
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

مناجات

گفته بودی که اگر در بزنم

خود به در آیی

در به در سوخته ام ،

مثل خاکستر و باد

اندکی باخته از زندگی،

صبر تو

شومینه ی راهی است که فهم من از آن عادت دارد،

دریاب مرا اکنون

رانده شدم از خود

گمشگشته ام شاید

جانا که غمی دارم،

چاره ی من را تو

آبستن لطفت کن

ترسم که نباشی دیگر

زین ترس کمی عادت دارم،

دانی که به پیمانم

هربار مرا مست تر

جرم می و مستی را تنها تو می بخشایی،

پنهانی رازم را

نقش دوجهانم کن!

گر در آتش قهرت باشم

شیرین تر است من را

چون در عشق تو می سوزم،

آنقدر که تو رحمانی

شیطان را شده از امید،

هر کس به سهم خود

یاد  تو کند هر دم

طماع تر از هرکس

کُلِ تو را می خواهم،

قولی که به من دادی

عهدی که با تو بستم

از تو وفای عهد

از من شکستن ها،

همسایه بیکارم

بر سر در خانه

فضل تو را دزدید،

محتاج تر از فضلت

راه شب خود خواهم.

مسعود آزادبخت ،،،،مناجات کتاب سلام صبح صفحه ۷۳

مسعودآزادبختکتاب سلام صبحشعرسپیدمناجاتشعرناب
کارشناس ارشد مهندسی پزشکی،مدرس دانشگاه،شاعر،نویسنده،پژوهشگر،عضو بنیادنخبگان،آثار منتشر شده:۱_کتاب سلام صبح۲_کتاب گاهی سپید۳_کتاب بخت واژه ها۴_ کتاب شبکه عصبی کانولوشن و طبقه بندی تصاویر ندول ریه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید