خیلی وقت نیست که به ویرگول پیوستم اما همین چند وقت کوتاه اینجا به من حسی خوب و آرامشی دوستداشتنی داده است. و این متن کوتاه تقدیم به شما دوستان ویرگولی؛
من پنجره کلبه چوبی کوچکم را بعد از سالها باز کردم. پنجره کلبهامویرگول روی به شهر نهویرگول روی به کشوری باز میشود که پر از آدمهای متفاوت و رنگارنگ است. آدمهایی با سلیقههای متفاوتویرگول با اندیشه و تفکرات متفاوت اما در یک وجه مانند هم آن هم ویرگول عشق به نوشتن و دانستن است. حالا دیگر نمیخواهم پنجره کلبه را ببندم. میخواهم برای همیشه باز باشد تا گهگاهی مردمان این سرزمین از پنجره به کلبهام نگاه کنند. دستی برایم تکان دهند. سلامی کنند و به آنها سلامی دهم و لحظهای برای نوشیدن جملات و احساسات دعوتشان کنم. خوب است که پنجره کلبه منویرگول روی به چنین سرزمینی باز میشود.
میم حدث