ویرگول
ورودثبت نام
mohsen mahmoodzadeh
mohsen mahmoodzadeh
خواندن ۴ دقیقه·۵ ماه پیش

طرح یک پرسش | در نقد «سید سالاری»

خاطرات یک سید!

شما چه جور «سید»ی هستید که شال سبز ندارید؟!

خاطرم هست که یکی از آموزگاران دوران ابتدایی، چنین سوالی را از مادرم پرسید. البته لحن سوال دوستانه و مودبانه بود. اما خب، گویا یک جای کار می‌لنگید! «سیادت»، البته از دید دیگران و اطرافیان، افتخاری بود که باید نشان آن بر دوش آویزان می‌شد و خلاف آن، خلاف عادت به نظر می‌رسید.

واقعه‌ی دیگری که «سیادت» را در ذهنم ماندگار کرد، عید «غدیر» بود. از چند روز قبل از عید تا چند روز بعد از آن، حس افراد تحت تعقیب را داشتم که باید از انظار عمومی پنهان باشند، در غیر این صورت گرفتار اطرافیانی می‌شوند که یاد و خاطره‌ی «پول زور وَده»‌ی برره را در ذهن زنده می‌کردند! مطمئنا دغدغه، یک جعبه شکلات، شیرینی یا چند سکه متبرک و نمادین نبود بلکه تشریفات این چنینی که بر خلاف انتخاب و اختیار خود، بر آدم تحمیل می‌شدند گاهی اوقات معذب‌کننده بود و مایه‌ی زحمت.

بدون شرح، تصویر از دیارمیرزا
بدون شرح، تصویر از دیارمیرزا

اگر چه درون‌گرایی (یا بچه‌مثبتی یا بچه‌درس‌خوان یا هر صفت دیگری که به ذهن‌تان می‌رسد!) باعث شده بود تا همکلاسی‌ها در مدرسه بی‌خیال آزار و اذیت ما شوند، اما خب «سید» بودن نیز در این مورد یک «رانت» محسوب می‌شد! رانتی که بیشتر همکلاسی‌ها و در مواردی نادر، معلمان را از برخوردهای خیلی خشن علیه ما باز می‌داشت.

سادات به مثابه‌ی یک طبقه اجتماعی

«سیادت» مانند هر نقش اجتماعی دیگری، مجموعه‌ای از «تکالیف» و «حقوق» را به سادات نسبت می‌دهد. مسئله‌ی اصلی، توازن و تناسب این «تکالیف» و «حقوق» نیست. پرسش اصلی این است که:

چرا باید به خاطر صفتی ژنتیکی که افراد در انتخاب آن کمترین قدرتی نداشته‌اند، چنین «حقوق» و «تکالیف»ی را برای سادات قائل شد؟

اگر چه با تغییر فضای فرهنگی جامعه، نقش «سیادت» و «تکالیف» و «حقوق» متعاقب آن نیز حداقل در برخی موارد، در حال کمرنگ شدن است، اما شاید لازم باشد برای بخشی از بدنه‌ی جامعه که همچنان به این صفت، وزنی سنگین می‌دهد، پرسش بالا را تکرار و در پاسخ آن تامل نمود.

دایره‌ی تکالیف «سیادت» البته صرفا به مناسبات عید «غدیر» محدود نمی‌شود و مسائلی مهم‌تر نیز وجود دارند که البته قابل تعمیم نیز هستند. برچسب «سیادت» برای سبک زندگی سادات نیز چارچوبی مضاعف بر چارچوب‌های همگانی ایجاد می‌کند. این موضوع بالقوه و گاهی اوقات می‌تواند با سبک زندگی افراد در تعارض باشد.

به تعداد آدم‌ها راه وجود دارد برای رسیدن به ... خدا! ، تصویر از ایرنا
به تعداد آدم‌ها راه وجود دارد برای رسیدن به ... خدا! ، تصویر از ایرنا

«حسین» فیلم «مارمولک» را به یاد بیاورید. اگر چه «حسین» جوان «سید» نبود اما به دلیل عضویت در خانواده‌ای که «آخوند بودن» در آن یک سنت و میراث به شمار می‌رفت، مجبور به حفظ قرآن و رعایت هنجارهایی می‌شد که بعضا با روحیات او سازگار نبودند. قسمت مهم ماجرا این است که «دگرباشی» یا «دگراندیشی» افراد در چنین موقعیتی می‌تواند آنها را دچار عذاب وجدان کند. همانطور که «حسین» نیز از عدم توانایی خود در حفظ قرآن یا ارتباط با دختری جوان احساس شرم و گناه می‌کرد.

خوانش‌های این چنینی(که پیشتر ذکر آن رفت) از مسئله‌ی «سیادت»، سادات را به یک طبقه‌ی اجتماعی جداگانه تبدیل می‌کند که در ازای «حقوق» معینی مانند احترام اجتماعی و …، «تکالیف» مشخصی را بر عهده می‌گیرند.

پرسش این است آیا همه‌ی سادات اصلا خواهان چنین پکیجی از «حقوق-تکالیف» برای خود هستند؟ و یا اساسا «سیادت» در نظام فکری آنها، همچنان یک ویژگی هویتی متمایزکننده محسوب می‌شود؟

موقعیت «سید بودن» به واسطه گره خوردن با گفتمان رسمی طی چند دهه اخیر، به نوعی الیگارشی ایدئولوژیک و آبژه‌ای سیاسی تبدیل شد و موقعیتی استعلایی پیدا کرد...‌ این موقعیت فرادستی در گفتمان رسمی اما به موقعیت فرودستی در جامعه و بین مردم تقلیل یافت، مصداقی از تبعیض نژادی و عقیدتی شناخته شد و آن احترام و اعتقادی که به سادات به شکل سنتی و عرفی وجود داشت، بی‌اعتبار شد و رنگ باخت؛ چنانکه در محاورات عمومی این سخن که «هر چی می‌کشیم از دست شما سیداست» به پارادایم غالب بدل شد.... در واقع تراژدی سیاست، موقعیت استراتژی سادات را متزلزل و به ضد خود تبدیل کرد و به اعتبار زدایی از آن انجامید....این واقعیت اما به چالش کشیدن عقیده و باور دینی نبود، خوانش درست آن بود که در قرآن هم آمده تنها معیار برتری مومنان تقواست؛ تا تاکید کند آنچه باید بر صدر سنجش آدمیت بنشیند انسان بودن است نه سادات بودن.

رضا صائمی، منتقد سینما
تصویر از باشگاه خبرنگاران جوان
تصویر از باشگاه خبرنگاران جوان

بدون شک «سیادت» به خودی خود، هیچ شرمی ندارد. اما در خوانشی واقع‌گرایانه و عادلانه، «افتخار»ی هم ندارد. مسیر زندگی، چه در سطح فردی و چه در سطح اجتماعی، به قدری وسیع و متنوع است که نمی‌توان تمامی پیچیدگی‌های آن را در چنین خوانش‌هایی گنجاند. «سیادت» به مثابه یک ویژگی ارثی، نه شرم‌آور است و نه افتخارآمیز. نه نیازی به انکار و حذف آن است و نه نیازی به تفاخر و تقدیس آن.

امید که بتوان با اندیشه‌ورزی در چنین اموری، از تبدیل «سادات» به «افراد یک طبقه اجتماعی متمایز» جلوگیری نمود.

پ.ن: شایان ذکر است که نگاه اجتماعی به مسئله‌ی «سیادت» را در حد و اندازه‌ی خود بررسی کنیم. «سیادت» در حال حاضر یک بحران یا دغدغه‌ی اجتماعی نیست و این متن نیز قصد و تلاشی برای ارائه چنین برداشتی ندارد. هدف صرفا نگاهی متفاوت به فرهنگ «سید سالاری» بوده است.

طرح یک پرسشغدیرسیدشیعهاسلام
نه فرشته‌ام نه شیطان، کی‌ام و چی‌ام؟ همینم... | 35.699738,51.338060
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید