mohsen mahmoodzadeh
mohsen mahmoodzadeh
خواندن ۱۳ دقیقه·۴ سال پیش

خوشه‌های خشم | زندگی، فقر، و دیگر هیچ...

رمان «خوشه‌های خشم» اثر «جان اشتاین بک»، نویسنده نامدار آمریکایی است که در سال 1939 منتشر شد. اشتاین بک برای نگارش این رمان، برنده جایزه پولیتزر شد.

این رمان درخشان، روایتگر زندگی خانواده «جد»(Joad)در دوران رکود بزرگ اقتصادی است. رکودی که از پایان دهه 1920 آغاز شد و تا پایانش(اواخر دهه 1930 و اوایل دهه 1940) بسیاری از مردم را در آمریکا، دچار بیکاری و بی خانمانی نمود. اشتاین بک در این رمان، داستان مهاجرت خانواده جد را به غرب آمریکا، به امید یافتن کار و کسب درآمد برای امرار معاش، روایت می‌کند...

جلد چاپ نخست. عکس از ویکیپدیا
جلد چاپ نخست. عکس از ویکیپدیا

همان طور که سفر و زندگی جورج اورول(نویسنده کتاب 1984) در کشورهای مختلف، بر تفکر و قلم او تاثیر گسترده و قابل توجهی گذاشت، اشتاین‌بک نیز با انجام کارگری، میوه‌چینی، نگهبانی و ... فرصتی برای آشنایی و درک دردهای طبقه کارگر جامعه پیدا کرد. این اثرپذیری اشتاین‌بک از زندگی پررنج کارگران و کشاورزان، به خوبی در رمان‌های شناخته شده‌ی او یعنی «موش‌ها و آدم‌ها» و «خوشه‌های خشم» پیداست.

در ابتدای قرن بیستم که جهان با سرعت هر چه بیشتر به سمت پیشرفت، درآمدزایی و صنعتی‌شدن به پیش می‌رفت، مشاغل کارگری و برزگری در حال از بین رفتن بودند. با وقوع «رکود بزرگ» که آمریکا (و سپس تمامی دنیا) را تحت تاثیر قرار داد، جمعیت بیکار جامعه افزایش یافت. این بیکاری منجر به مهاجرت‌های گسترده کارگران و کشاورزان به دیگر نقاط کشور به ویژه کالیفرنیا شد. فقر و نیاز حیاتی کارگران بی‌شمار به داشتن کار، باعث شد که مالکین با سوءاستفاده از شرایط، بیشترین تعداد کارگر را با کمترین میزان دستمزد به خدمت، یا به عبارت بهتر به بردگی بگیرند.

تصویر «مادر مهاجر»، نماد فرهنگی رکود بزرگ. عکس از history
تصویر «مادر مهاجر»، نماد فرهنگی رکود بزرگ. عکس از history

در «خوشه‌های خشم» با خانواده نسبتا پرجمعیتی روبرو هستیم که هر کدام ویژگی‌های خودشان را دارند: پدربزرگ و مادربزرگ، پدر و مادر،عمو «جان»، تام، نوح، آل، رزاشارون و همسرش کانی، روتی، و وینفیلد. در کنار این خانواده با کشیش عجیبی به نام «جیم کِسی» هم آشنا می‌شویم. رمان در ابتدای کار، «تام» را در مرکز خانواده جد قرار می‌دهد و داستان، در شرایطی آغاز می‌شود که تام که به جرم قتل زندانی بوده، با عفو مشروط آزاد شده و در حال برگشتن به سوی خانواده است. او در راه با کشیش مرموز، «جیم کِسی» آشنا می‌شود و بعد از کمی مرور بر گذشته پر افت و خیز زندگی‌شان، با هم به سوی خانواده تام رهسپار می‌شوند. از سوی دیگر، خانواده تام که زمین‌شان توسط بانک مورد تصرف قرار گرفته، تصمیم به مهاجرت به غرب گرفته‌اند و با پیوستن تام و کشیش، سفر خود را در پیش می‌گیرند.

اشتاین‌بک در ابتدای داستان بر ساختار اقتصادی بیماری که به راحتی ماشین‌ها را بر انسان‌ها ترجیح می‌دهد می‌تازد و نگاه به انسان به عنوان یک ماشین پول‌سازی را به باد انتقاد می‌گیرد. ماشین‌ها از دید مالکین، با مقداری بنزین یا برق کار می‌کنند، تا زمانی که نیاز به تعمیر نداشته باشند خرج چندانی ندارند و از همه مهم‌تر اعتراض هم نمی‌کنند. افزایش درآمدزایی مالکین و موسسه‌های مالی باعث شد که انسان‌ها تنها در صورتی انتخاب شوند که سود بیشتری (نسبت به ماشین‌ها) به مالکین برسانند. از این رو، همه چیز در درآمدزایی بیشتر و سود بیشتر خلاصه می‌شد. ماشین‌ها مانند انسان‌ها و انسان‌ها به مانند ماشین‌ها، همه در راستای سودرسانی بیشتر به بانک‌ها بودند و همه‌چیز(ماشین، انسان، زمین و ...) به عنوان یک فرصت برای کسب سود بیشتر قلمداد می‌شد.

این زمین، این زمین سرخ، ماییم؛ سال‌های بارونی و همچنین سال‌های خاکی و سال‌های سیلی، ماییم. ما نمی‌تونیم همه چیز رو از اول شروع کنیم. تمام احساساتمون رو به اوراقچی فروختیم... همه رو خوب خرید، اما هنوز اونا رو همراه خودمون داریم، درست اینجا توی ذهن و قلبمون. اون لحظه‌ای که مالک‌ها بهمون گفتن اینجا رو ترک کنین، اون ماییم؛ و وقتی که تراکتور به خونه کوبید، اون ماییم... درست تا لحظه‌ای که بمیریم.
وقتی که یک اسب به اصطبل می‌رود به این معناست که زندگی هنوز در جریان است، نفس کشیدن وجود دارد و همین طور گرما. پاهایش روی کاه جابجا می‌شود، و چانه‌اش روی یونجه خشک، باز و بسته می‌شود، چشم‌ها و گوش‌هایش زنده هستند. گرمای زندگی هنوز درون اصطبل وجود دارد، همچنین گرما و بوی زندگی. اما وقتی موتور تراکتور متوقف می‌شود، درست به اندازه سنگ خارا مرده است. گرما از آن خارج می‌شود، مانند گرمای زندگی که از جسد رها می‌شود. سپس در اتاقک آهنی آجدار بسته می‌شود و راننده تراکتور به خانه‌اش در شهر برمی‌گردد.
مجسمه «بقای شکم سیر ها». عکس از طرفداری
مجسمه «بقای شکم سیر ها». عکس از طرفداری

هشدار: ادامه مطالعه این متن، باعث لو رفتن قسمت های مهم کتاب می شود. چنانچه قصد مطالعه کتاب را دارید، از ادامه مطالعه این متن صرف نظر کنید.

سفر پر فراز و نشیب خانواده جد به غرب، نمادی از مهاجرت صدها خانواده‌ایست که در جاده طولانی و بزرگ 66 به سمت کالیفرنیا در حرکت بودند. همان طور که گفته‌اند در سفر می‌توان انسان‌ها را به خاطر شرایط طبیعی و غیرمنتظره، بهتر شناخت، ما نیز به لطف قلم ریزبینانه‌ و دقیق اشتاین‌بک، اعضای خانواده جد و نیز خانواده‌های تنگدست دیگر را به خوبی می‌شناسیم. از پدبزرگ بداخلاق و لجباز اما نه بدجنسی که در ابتدای سفر، دوری از کاشانه خود را طاقت نیاورد و درگذشت تا مادربزرگی که پس از فقدان همسر خود به هذیان‌گویی و بیماری مبتلا شد و به علت تنگدستی خانواده و محکوم‌بودن آنها برای به رسیدن به غرب، جان خود را از دست داد. اشتاین‌بک در این سطور غم‌انگیز از کتاب خود، از عوارض فقر و مهاجرت‌های اجباری‌ می‌گوید؛ عوارض و دردهایی مانند از دست دادن خانه، زمین و عزیزان، آوارگی و نیز غم‌های پس از آن. و تاییدی بر این واقعیت دردناک که تلاش برای رهایی از فقر، نیازمند پرداخت بهایی گزاف و سنگین است. با این حال، علاوه بر پدربزرگ و مادربزرگ، نوح، پسر خانواده نیز پس از رسیدن به منطقه‌ای خوش آب و هوا و معتدل، در میانه راه از خانواده جدا شد؛ همچنین کانی، همسر رزاشارون، در بدو ورود به کالیفرنیا از جمع جدا می‌شود و با بی‌مسئولیتی، همسر باردار خود را تنها می‌گذارد. عمو «جان» که سال‌ها پیش، ناخواسته باعث مرگ همسر و فرزند درون شکم او شده است، همچنان در عذاب وجدان به سر می‌برد. و از سوی دیگر «آل» در کنار رانندگی و خدمت به خانواده، در اندیشه خوش‌گذرانی‌های خود نیز هست. این تنوع شخصیتی، ضمن پرداخت به مسائل مختلف روانی و انسانی، گوناگونی افراد را در یک خانواده و در مقیاس بزرگتر در یک جامعه نشان می‌دهد؛ افرادی با افکار و شخصیت‌های گوناگون که داستان را ملایم، ملموس و باور‌پذیر جلوه می‌دهند و از این رو خانواده «جد»، تافته‌ای جدابافته از دیگر افراد جامعه نشان داده نمی‌شود؛ افرادی که به اندازه کافی، خاکستری و معمولی هستند. با این حال، خانواده به علت فقر و تنگدستی، به یک زندگی حداقلی تن دادند و حتی پدربزرگ و مادربزرگ را بدون مراسمی رسمی به خاک سپردند.

یکی از جنبه‌های درخشان در «خوشه‌های خشم» نگاه جامع نویسنده بر زندگی خانواده‌های کارگر و کشاورز است. در طول سفر در جاده 66، خانواده‌ی جد با خانواده‌های فقیر دیگر آشنا می‌شوند و در این سطور از کتاب، با زندگی انسان‌دوستانه و همزیستی آنها در عین تنگدستی آشنا می‌شویم. اشتاین‌بک که در برخی از قسمت‌های کتاب از روایت سفر خانواده جد جدا می‌شود و سعی در آراستن درون‌مایه کتاب خود دارد، برای‌مان از خانواده‌هایی می‌گوید که فقر، خوش‌قلبی آنها را در هم نشکسته و شب‌ها در طول جاده 66 در عین ابهامی که در زندگی آینده‌شان وجود دارد، سخاوتمندانه در کنار آتش و در دور یک سفره می‌نشینند و در کنار هم به معنای واقعی کلمه، زندگی می‌کنند. از خاطرات می‌گویند، ساز می‌زنند، در کنار هم می‌خندند، از هم کمک می‌خواهند و به هم کمک می‌کنند. در میان کلمات سرشار از غمی که اشتاین‌بک برای مخاطب خود به نگارش در‌می‌آورد، همزیستی مسالمت‌آمیز و خوش‌قلبی خانواده‌های کارگر و امیدشان به یافتن یک زندگی بهتر در غرب، تنها امید‌ها و خوشی‌هایی است که می‌توان در این رمان یافت.

در طول رمان، از طریق تام و دیگر اعضای خانواده جد، با کشیش «جیم کِسی» نیز آشنایی پیدا می‌کنیم. کشیش مرموزی که البته دیگر خود را کشیش نمی‌داند. جیم کِسی، در «خوشه‌های خشم»، اگرچه شخصیتی حاشیه‌ای است اما بر خلاف حضور کوتاهش در داستان، شخصیتی است بسیار مهم و موثر. او به عنوان نمادی از یک کشیش فاسد که امروز از کرده‌های خود پشیمان است، رستگاری را نه در انزوا و سکونت کلیسایی، که در تحرک و زندگی با مردم می‌داند. از این رو موعظه و دعا را کنار می‌گذارد و به تفکر و کمک‌رسانی به مردم مشغول می‌شود. او در ادامه، پس از نجات دادن تام از پلیس، با تاثیرگذاری بر تفکرات او، وی را برای مبارزه با بی‌عدالتی و فقر، رهنمون می‌سازد. آنچه اشتاین‌بک از زبان «جیم کِسی» روایت می‌کند، این است که کارگران برای از میان برداشتن بی‌عدالتی، نیاز به شجاعت دارند.

نمی‌خوام کسی رو غسل تعمید بدم. میخوام توی مزرعه کار کنم، توی مزرعه سبز، میخوام در کنار مردم باشم. دوست ندارم سعی کنم چیزی یادشون بدم. می‌خوام بیشتر سعی کنم یاد بگیرم. سعی می‌کنم یاد بگیرم که چرا مردم روی سبزه‌ها راه میرن. می‌خوام حرفای اونا رو بشنوم، آواز خوندنشون رو بشنوم. می‌خوام صدای حریره‌ی آرد ذرت خوردن بچه‌ها رو بشنوم. می‌خوام باهاشون بخورم و یاد بگیرم. می‌خوام روی چمن دراز بکشم. می‌خوام با هر کسی که با من خوب باشه، گشاده‌رو و صادق باشم. می‌خوام دشنام بدم، قسم بخورم و شعرخوندن مردم رو گوش بدم. همه‌ی اونا مقدسن، چیزی که من درک نمی‌کردم. همه‌ی اون چیزها، چیزهای خوبین. من حرف می‌زنم! از حرف زدن دست نمی‌کشم. اما دیگه وعظ نمی‌کنم. من ازشون تقاضا می‌کنم. نصیحتشون نمی‌کنم.

اما رسیدن به کالیفرنیا، پایان خوش سفر خانواده جد نیست. سیل کارگران مهاجر، ضمن افزایش جمعیت ایالت، بومیان را هم نگران از دست دادن شغل‌شان کرده بود. از این رو، مهاجرین با برخورد خصمانه و از بالا به پایین بومیان کالیفرنیا مواجه شدند. علاوه بر این، تقاضای زیاد کارگران برای کار، باعث شده بود که کارفرما‌ها با سوءاستفاده از شرایط، دستمزدهای ناچیز را شرط استخدام قرار دهند. هر گونه اعتراض به این شرایط هم با مداخله پلیس و معاونین کلانتر سرکوب می‌شد. نکته دردناک که در کتاب به آن اشاره می‌شود این است که حتی پلیس هم به ازای دستگیری هر یک از افراد، درآمد کسب می‌کند و طمع درآمد بیشتر باعث می‌شود تا پلیس با زمینه‌سازی برای دعوا، فرصت زندانی‌کردن افراد و کسب چند دلار پول را از دست ندهد. از این رو ساختار اقتصادی بیمار، از پلیس نهادی شورش‌برانگیز می‌ساخت که افراد را نه برای برقراری نظم اجتماعی که برای کسب درآمد بیشتر زندانی می‌کرد.

تنها چیزی که [مالکین بزرگ] به آن می‌پرداختند، نابودی شورش بود، در حالی که دلایل شورش ادامه پیدا می‌کردند.
در روح مردم، خوشه‌های خشم در حال رشدکردن هستند.

با ناکامی خانواده جد در یافتن کار، آنها به یک کمپ حکومتی در بیرون کالیفرنیا رفته و در آنجا اقامت می‌کنند. کمپ حکومتی نیز در این داستان، بر خلاف حضور نسبتا کوتاه خود، نقش و معنایی مهمی در بر دارد. در این کمپ، پلیس بدون مجوز حق ورود ندارد، اداره کمپ بر عهده خود کارگران است، خدمات رفاهی اولیه(حمام آب گرم، سرویس بهداشتی، و ...) در دسترس است، هزینه‌ها ارزان بوده و برخورد با کارگران، محترمانه است. در بخشی از داستان، بچه‌های کوچک خانواده(روتی و وینفیلد) با فشردن دکمه فلاش دستشویی، فکر می‌کنند که آن را خراب کرده‌اند! طنزی تلخ از فقر و محرومیت اجتماعی. و یا اینکه خانواده جد از برخورد خوب مدیران کمپ و یا حمام آب گرم، احساس ذوق و خوشحالی می‌کنند. نویسنده با ذکر احساسات شخصیت‌ها به خوبی این حس را در مخاطب برمی‌انگیزاند که برای این ذوق‌زدگی، بخندد یا بگرید. کمپ حکومتی همچنین در روزی از هفته، جشن رقصی را برای مردمان درون کمپ برگزار می‌کند. این شرایط که در مقابل آن چه بیرون از کمپ حکومتی دیده‌ایم رویایی به نظر می‌رسد، مالکین را از بالابردن توقعات کارگران خشمگین می‌نماید. از این رو در این بخش از داستان نیز پلیس را در تلاش برای ایجاد منازعه ساختگی و ورود به کمپ می‌بینیم. در بخشی دیگر از همین کمپ، نویسنده گریزی بر مردم افراطی مذهبی نیز می‌زند؛ افرادی که در مراسم جشن رقص شرکت نمی‌کنند و دیگران را به جهنم بشارت می‌دهند! کمپ حکومتی در «خوشه‌های خشم»، بیانگر این واقعیت است که فراهم‌نمودن شرایط یک زندگی حتی نه چندان آرمانی برای کارگران، امری ناممکن نیست. زندگی‌ای که برای مالکین سودجو، فراهم‌آوردنش نه ناممکن که از نظر مالی، زیان‌بار است زیرا خواهان افزایش دستمزد کارگران خود نیستند. خانواده جد باز هم به علت نیافتن کار، از کمپ حکومتی خارج می‌شوند.

بچه‌ها پشت سر او آمدند و بلافاصله به سمت ظرف شیرینی رفتند و به آن خیره شدند.... نه با اشتیاق یا امید یا حتی با آرزو، فقط با نوعی شگفتی که آیا همچین چیزی هم وجود دارد؟

خروج خانواده جد از کمپ حکومتی، آغاز دوباره رنج‌ها و آوارگی‌های آنهاست. درآمد کم، بارداری دختر خانواده(رزاشارون)، بیماری پسر خانواده(وینفیلد) و زد و خورد تام با یک پلیس، آنها را دچار پریشانی و در به دری می‌کند. در نهایت تام مدتی به دور از خانواده پنهان می‌شود و خانواده در غیاب او در سرپا نگه‌داشتن شمع وجود خانواده‌ تلاش می‌کنند. تلاشی که چند صباحی به ثمر می‌نشیند و رنج فقر را اندکی می‌کاهد اما با بارش باران و وقوع سیلاب، زندگی خانواده جد و هم‌قطارانشان ویران می‌شود. رزاشارون که در تمامی داستان باردار است، فرزند مرده‌ای به دنیا می‌آورد و وقوع سیلاب، ماشین خانواده را از کار می‌اندازد.

آنچه که در صفحات آخر «خوشه‌های خشم» رقم می‌خورد، چیزی ورای ذکر مصیبت‌های جامعه کارگر است. رزاشارون، اگر چه فرزند خود را از دست داده اما شیر وجود خود را از پیرمردی در حال مرگ دریغ نمی‌کند. عمو «جان» که در عذاب وجدان ابدی خانواده خود به سر می‌برد، فرزند مرده «رزاشارون» را در صندوقچه بر روی آب شناور می‌کند. این صحنه‌های درخشان، ضمن به تصویرکشیدن اوج انسانیت طبقه کارگر در حق یکدیگر، افقی را در دوردست برای فقیران آمریکا ترسیم می‌کند. آرزوهای بربادرفته‌ی فقرا و رنج‌های ناشی از فقر، همچون به خاک سپردن، از یاد برده نمی‌شوند بلکه مانند صندوقچه‌ی روان بر آب، در سرتاسر خاک این کشور جریان می‌یابند و پیامی را که باید، به زمان‌ها و مکان‌های گوناگون می‌رسانند.

داستان با تام شروع می‌شود و پیام آن هم در آخرین سطور از حضور او برجسته‌تر می‌گردد. او که در طول داستان روحیه ستم‌ستیزی دارد، در نهایت پیام «جیم کِسی» مبنی بر مبارزه با بی‌عدالتی را کمابیش می‌پذیرد. تام جد، نمادی از مبارز طبقه کارگر است که شاید در آینده بتواند این بی‌عدالتی را از میان بردارد و اگر هم نتواند، به قول خود در همه جا حضور خواهد داشت:

بعد دیگه تا ابد توی تاریکی هستم. اون وقت همه جا هستم... هر جایی که نگاه کنی من رو می‌بینی. هر جایی که مردم گرسنه سر غذا با هم دعوا می‌کنن یا هر جایی که پلیس داره یه نفر رو می‌زنه، من اونجا هستم. چرا که نه، من در کنار مردم خواهم بود وقتی که عصبانی هستن و فریاد می‌کشن و ... با بچه‌هایی خواهم بود که وقتی گرسنه هستن می‌خندن و می‌دونن که شامشون آماده‌س. وقتی که مردم چیزی رو می‌خورن که اون رو خودشون کاشتن و توی خونه‌هایی زندگی می‌کنن که خودشون ساختن... چرا که نه، من هم اونجا هستم.

در تمامی داستان، فقر جاری است اما تنها کسی که نشانی از زندگی دارد، مادر خانواده است. مادری که از بخش‌های ابتدایی داستان، نقش فاعلیت و رهبری خانواده را به جای پدر بر عهده دارد. مادری که کانون خانواده است و حتی تا آخرین حضورش در داستان نیز، امید را در دل خانواده زنده نگه می‌دارد. مادری که امید و به راه بادیه رفتن را به ناامیدی و نشستن باطل ترجیح می‌دهد.

«خوشه‌های خشم» غم‌انگیز و تلخ است؛ شاید یک مخاطب احساساتی، با خواندنش اشک بریزد. خانواده‌ی جد اگرچه سرانجام خوشی نداشتند اما از دید اشتاین‌بک، هر خانواده‌ای که افرادی چون «مادر»(بخوانید زندگی) و «تام»(بخوانید فقرستیزی و ستم‌ستیزی) را درون خود دارند، می‌توانند به روزهای بهتر امید داشته باشند؛ به یک زندگی بهتر که شایستگی آن را دارند. غم‌انگیز بودن «خوشه‌های خشم» در دنیای امروز ما نیز مشهود است چرا که متاسفانه پس از نزدیک به یک قرن هنوز نیز شاهد فقر هستیم. با این حال، غم‌انگیز بودن رمان، نباید مانعی بر تامل‌برانگیز بودن آن شود چرا که خوشه‌های خشم و کتاب هایی مانند آن، نوشته شده اند تا بتوانیم گامی هر چند کوچک برای از میان بردن فقر برداریم.


https://virgool.io/@mohsen_m/in-praise-of-doubt-e5evbuzkb2wf
https://ketabaz.ir/kite-runner-jmauehwjlhfu
https://ketabaz.ir/savushun-clgae67gejhd
https://vrgl.ir/YTTWp
https://vrgl.ir/BWdZS
https://vrgl.ir/VUeBn
https://vrgl.ir/RZsMz
فقرخوشه های خشمجان اشتاین بکتو هم بخوان
نه فرشته‌ام نه شیطان، کی‌ام و چی‌ام؟ همینم... | 35.699738,51.338060
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید