
روزی مسابقهای در دنیای انسانها برگزار شد؛
مسابقهای بیپایان، بدون خط شروع و پایان مشخص.
هر کس میدوید تا از دیگری جلو بزند —
بعضی با استعداد، بعضی با ترفند، بعضی با شانس.
یکی افتاد، دیگری خندید.
یکی فریاد زد: «زندگی همینه، یا جلو میزنی یا جا میمونی!»
اما پیرمردی که کنار مسیر نشسته بود گفت:
«اگر همه فقط به فکر جلو زدن باشن،
پس کی میفهمه مسیر برای چی ساخته شده؟»
سکوت شد.
واقعا چرا!!!؟؟؟
انگار برای اولینبار، کسی به خودِ مسیر فکر کرد، نه مقصد.