چند روز پیش پشت میزم نشسته بودم و داشتم با صفحه کلید کشتی میگرفتم و تند و تند تایپ میکردم .
به طور اتفاقی دیدم همکارم دست به سینه نشسته و سر در گریبان داره .
حس کردم حال خوشی نداره ... هر چی باخودم کلنجار رفتم که بیخیالش بشم نشد که نشد .
درد عمیقی داشت و تقریبا نفس نمی کشید .
با خودم گفتم که برم جلو و بپرسم چشه ؟ اما جرات نمی کردم . راستش از سنگینی نگاهش معلوم بود که غم بزرگی رو سینه اش سنگینی میکنه .
بالاخره خود مو جمع و جور کردم رفتم بالاسرش .... به آرامی بهش گفتم : حالت خوبه عزیزم ؟! با تعجب سرش رو برگردوند طرف من و بعد از یه مکث کوتاه نفس عمیقی کشید و سری تکون داد .
به خودم اجازه دادم که ازش بپرسم : میتونم کمکت کنم ؟ کمکی از دست من بر میاد ؟
سرشو برگردوند طرف من به آرامی گفت : بشین منم صندلی رو کشیدم جلو و نشستم و منتظر بودم تا درد و غمشو بریزه بیرون . ...
سفره دلش رو باز کرد و از ناراحتی هایش گفت ، از بی مهری ها ، از ناملایماتی که پشت سر گذاشته بود ، از کارش از زندگیش و ....... گفت و گفت و گفت و هر چی می گذشت احساس می کردم داره سبک تر میشه داره آروم تر می شه ...
اونقدر گفت تا حرفاش تموم شد. دستمالی برداشت و قطره اشکی که گوشه چشمش جا خوش کرده بود رو پاک کرد .
بعدش پرسید :خب حالا می گی چیکار کنم ؟ با این همه مشکلات و ناملایمات چه جوری کنار بیام ؟
فقط همدردی کردم
بهش گفتم این ناملایمات رو همه در زندگی دارن و تجربه می کنن . مهم نیس که ناملایمات چی هستند . مهم اینه که چگونه با اونا برخورد کنی .
گفتم باید به خدا توکل کنی و فقط از او بخواهی که کمکنه این درد ها رو پشت سر بزاری .
همین کاری که من می کنم و اکثر مردم
گفتم فقط حسش کن حس کن خدا پشت و پناه توست و همیشه یه کسی هست که تمام و کمال دردت رو می فهمه ..... فقط حسش کن
بعد از اینکه کلی سبک شد و روحش تازه شد ، لبخندی گوشه لبش نشست و کلی از من تشکر کرد .
گاهی وقت ها باید فقط گوش بدی کسی که باهات دردل میکنه همراه نمی خواد نصیحت نمی خواد .
فقط میخواد گوش بدی همین !
برای همدردی با انسان ها باید درکشون کرد . باید اونارو بفهمی
بعضی ها فقط یه شونه آروم می خوان برا گریستن . خودشون درد خودشونو میدونن .