هر کدام از روزها را برابر با یک عمر میگذرانم؛ از خواب متولد شده و به خواب میمیرم.
هر روزم با لبخند کودکیِ خورشید آغاز میشود
با شلوغی نوجوانیِ شهر ادامه مییابد
با سکوت و رنج جوانیِ اتاق آرام میگیرد
و با سپیدی پیری ماه به انتها میرسد.
و این چرخه، تناسخوار همچون غلتکی سنگین بر هر عمرم میچرخد.
هـــــــــــــــزار بار مردهام
هزار و یک بار فراموش کردهام!
سگ با آن هفت جانش این همه معروف شد و من از بس افراط میکنم عادی میشوم!
کاش یک بار برای همیشه برایم شیون کنند!
این حجم از بیتفاوتی به این حجم از مردن خیلی بیانصافیست.
م.ق
اسفندماه ۱۳۹۸ | کرج
عکس
اردیبهشتماه ۱۳۹۵ - بام کرج
عکاس: پسردایی [ امیرو ]
معکوس: مـ[ـحسـ]ـن!
پن
روال هنوز همونه! کمی تیرهتر.