پزشکی همیشه از من چیزی میخواست که بیشتر از توانم بود. چیزی بیشتر از حالتی که خودم را برایش آماده کرده بودم. چیزی بیشتر از حاضر جوابی برای استادانم و نمره های روی کاغذ.
پزشکی، همیشه به من نشان میداد که نقطه جوشم یک درجه بالاتر هم میتواند باشد و وقتی به آن درجه میرسیدم، این عدد بالاتر و بالاتر هم میرفت.
پزشکی، همیشه برای من خط ونشان میکشید که در میدان بازی او، من قرار نیست حرف زیادی برای گفتن داشته باشم. قرار نیست روزهای خوبی را برای خوشگذارنی داشته باشم. قرار نیست بی استرس و آسوده باشم، و تضمینی نیست که در این راه، قلبم نشکند و اشکهایم جاری نشوند. اما در عوض، قرار بود در من، کسی را بوجود بیآورد که متفاوت تر از امروزم بود. قرار بود، من را به کسی تبدیل کند که همیشه آرزویش را داشتم و همینطور، لذتی را بر من بچشاند که نمیتوانستم هیچجای دیگر، در هیچ کار دیگری تجربهاش کنم.
این مسیر هیچوقت آسان نبود.
این شمشیر، بدون در تنور بودن و چکش خوردن هیچوقت ساخته نمیشد.
یکی از اساتید خوبمان حرف جالبی میزد:
«هیچوقت به بیماری نگوید باید درمان مادامالعمر بگیری.»
به دو دلیل؛
یک اینکه، عمر بیمار را قرار نیست شما تعیین کنید.
و دو، این حرف شما نشان میدهد که به علم و پیشرفت آن هیچ اعتقادی ندارید.
اینکه کسی بلد باشد چطور احساساتش را به کلمه تبدیل کند، بلد باشد کلماتش را در کنار هم نظم دهد و بچیند، بلد باشد نگاهش به موضوعات را از نگاهی سطحی به نگاهی عمیق هدایت کند، همگی از ویژگیهای یک نویسنده خوب است. من ولی این کار ها را بلد نیستم.
در من، هنوز هم وقتی که در بیمارستان بیماران را میبینم و بین تخت ها راه میروم، احساساتی جریان میگیرد که نمیتوانم برایشان کلمهای پیدا کنم. هنوز هم برای خیلی از سوالات توضیحای (و نه توجیه) ندارم. هنوز هم برایم سوالاتی وجود دارد که دوست دارم پاسخهای عمیقتری برایشان پیدا کنم.
***
پ.ن عکس آخر: کودک ۲ ساله با Cerebral Palsy از بدر تولد در حال احیا. برخلاف خیلی از ماها که تلاش میکنیم دلمون رو تربیت کنیم که به دنیا وابسته نشه، کسایی هستند که هیچوقت دلبسته دنیا نشدند.
گفت: ما با شوق دل کندن ز دنیا دلخوشیم
گفتمش: هرکس به دنیا بست دل دیگر نکند
#فاضل_نظری
متن های فوق جستار هایی از این روزهایم در بیمارستان بود که در کانال تلگرام نوشته بودم. علی رغم میل باطنی ام که دوست داشتم بیشتر در اینجا باشم و مفصل تر و بیشتر بنویسم، اما بخاطر مشغله های این روزها و کارها و مسئولیت های غیر منتظرهای که بر دوشم افتاده است، فرصتش برایم پیش نیامد. امیدوارم در آینده بتوانم اوضاع را بهتر و منظم تر کنم و دوباره در اینجا (یا شاید در وبلاگی شخصی) نوشتن را دوباره از سر بگیرم.
گاهنوشته های من در تلگرام : https://t.me/azmasirman