محسن خاوری
محسن خاوری
خواندن ۴ دقیقه·۱ سال پیش

وقتی می‌گوییم: «بلد نیستم»

روزی یکی از اساتیدمان به قصد پند و نصیحت و از روی دلسوزی به ما گفت: «اگر روزی روزگاری در طرح یا جای دیگری برای خدمت بودید و چیزی از شما پرسیدند و بلد نبودید، این موضوع رو مطرح نکنید؛ وگرنه معلوم نیست آخر عاقبت‌تون داخل اون مرکز چی میشه چون از شما دیگه حسابی نمی‌برند. پس در این مواقع همیشه یا به شکلی موضوع رو عوض کنید یا بگید که فعلا وقت ندارم و ... و بعد که اطلاعات لازم رو پیدا کردید دنباله مسئله رو بگیرید.»

من با حرفش موافق بودم. خصوصاً بعضی مواقع که از ما درباره چیزی سوال پرسیده میشود که به حوزه ما مرتبط نیست ولی انتظار میره بلد باشیم و یا بلدیم ولی نیاز هست یک بار دیگه چک کنیم و یا مطمئن تر بشیم و یا حتی واقعا بلد نیستیم و باید بخونیم. اما بنظرم بیشتر از گفتن «نمیدانم» این مهم است که بدانیم به چه کسی باید این را بگوییم و به چه کسی نگوییم.

فردی که سال هاست در روستای دور افتاده زندگی میکند و تحصیلات آنچنانی هم ندارد، اگر درباره بیماری گاوش سوال بپرسد و انتظار داشته باشد به عنوان یک پزشک راهکاری برایش پیدا کنید، اگر بجای «احتمالا آنفولانزا گرفته است و فلان جا ببرش» بگویید «اطلاعی ندارم» ممکن است تمام تحصیلاتتان را زیر سوال ببرد. اما وقتی در جایگاه یک استاد قرار دارید و مقابل شما دانشجویانی حضور دارند که قرار است بزودی همکار شما شوند بهتر است از این روش استفاده نشود.

البته که دانشجویان هم در این مسئله نقش مهمی دارند. برای مثال، من اگر روزی از استادی سوالی بپرسم و او بگوید که «نمیدانم» اعتبارش برایم بیشتر میشود و اگر از بابت نادانسته هایش مقداری ناراحت شوم، حداقل خیالم از دانسته هایش راحت میشود. یعنی خیالم راحت میشود که اگر تا قبل از این سوال، چیزی پرسیدم و او به من جواب داد با اطمینان کامل از موضوع آنرا گفته است. چون اگر چیزی نمیدانست از همان اول میگفت.

درباره هر نوع «نه گفتن»ای هم این موضوع صدق میکند. هروقت که بتوانیم راحت نه بگویم درست است که در کوتاه مدت شاید طرف مقابلمان را دلسرد یا حتی ناراحت کنیم، اما در بلند مدت به او این را خواهیم فهماند که ارزش «بله» هایمان خیلی بیشتر از یک کلمه است.

یک نکته دیگر که بنظرم رسید این است که ما معمولا میفهمیم که چه کسی بلد است و چه کسی تظاهر میکند که بلد است و حقیقتاً آنقدر ها هم مهم نیست که آن فرد به ما چه میگویید. این مدت که بیمارستان بودم کم پزشکانی ندیدم که: «زمان ما اینطور بود و ما آن زمان که تهران بودیم فلان بودیم و ... » میکردند اما موقع پرسیدن سوالات مختلف موضوع را به همان سمتی می کشاند که بلد بودند نه سوالی که مطرح شده بود. البته که هیچوقت نباید چشم‌مان را روی مسئله استاد و شاگردی ببندیم. شاید استاد من، من را در حد فهمیدن سوالی که پرسیده ام نمیدانسته که بخواهد جوابم را بدهد. با این حال شاید راه های بهتری هم برای همچین مواقعی باشد.

مثلا یادم هست یک بار از یک متخصص عفونی درباره ارتباط درمان یک میکروارگانیسم در بیمار ای خاص سوال کردم و او به من گفت :«وقتی جواب سوالت را میدهم که ارتباط این دو را با هم پیدا کنی.» اول فکر میکردم چون بلد نیست خواسته این را بگوید و بعد که خودم دنبال سوالم را گرفتم فهمیدم که به دنبال زیربغل مار میگشتم.




یک موضوع دیگر که بنظرم مرتبط با این بحث هست ولی خودش بحثی مفصل است و مقاله ای جدا میطلبد «اعتراف به اشتباه کردن» در پزشکان است؛ من اینجا بطور مختصر فقط اشاره هایی به آن میکنم تا بعد که بیشتر درباره آن بنویسم(+):

باید به این موضوع فکر کرد چرا پزشکان احساس می کنند وقتی به خطایی اعتراف کنند یا میگویند که موضوعی را بلد نیستند شخصیتشان از درون فرومی ریزد. دلایل متفاوت است اما بنظر می آید یکی از پررنگ ترین آنها «مشکل فرهنگی» باشد که مردم از پزشکی توقع خطا و نقص ندارند و همین مطلب یک طیف سفید یا سیاه را بوجود می آورد. شما یا پزشکی بی نقص هستید یا انسانی شکست خورده!

در سال ۱۹۵۳ دانلد وینیکات (Donald Winnicott) پزشک متخصص اطفال و روانکاو بریتانیایی مفهوم «مادر نسبتا خوب» را مطرح کرد(+). این مفهوم حتى امروز هم مانند همان زمان مفهومی انقلابی و بحث برانگیز است. والدین اغلب تمام تلاش خود را میکنند تا تمام نیازهای کودک را رفع کنند. وینیکات بیان کرد که نیازی به این کار نیست؛ زیرا یک مادر «نسبتاً خوب» همچنان خوب است او در حقیقت بر این موضوع تأکید داشت که یک مادر «نسبتاً خوب» حتی میتواند از یک مادر بی عیب و نقص و کامل بهتر باشد، زیرا می تواند سازگاری صحیح کودک را با واقعیت های تعامل انسانی پرورش دهد.

یک موضوع مهم این است که ظاهراً در اغلب جنبه های زندگی این موضوع را پذیرفته ایم که « معلمان نسبتاً خوب، حسابداران نسبتاً خوب، لوله کشهای نسبتاً خوب را با رضایت خاطر قبول داریم اما هیچ جایی برای یک پزشک نسبتاً خوب وجود ندارد.» حتی وقتی که بحث مرگ و زندگی وسط نباشد این مسئله در پزشکان از طرف جامعه وجود دارد. یک خطا نه به منزله ی یک قدم اشتباه که با آموزش رفع شدنی است بلکه در حکم یک اتهام و اقرار به گناه درونی است که ذات فرد را فرو میرزد.

گاه‌نوشته های من در تلگرام: AzMasirMan

پزشکیدانشجوی پزشکیبیمارستاننه گفتنیادگیری
دانشجوی دکترای پزشکی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید