در مورد کمالگرایی گاهی اوقات بحث میشه که فارغ از این که هر کدوم رو قضاوت یا نقد کنم میخواستم نظری که در این مورد دارم که شاید یکم متفاوت باشه از چیزی که معمولا میشنویم.
بیشتر کسایی که باهاشون صحبت کردم کمالگرایی رو به صورت کلی نقد میکردن و باعث مشکل میدونستن چرا که معمولا افراد کمالگرا رو افرادی میشناسن که سر چیزهایی که شاید اونقدر اهمیت نداره خیلی گیر میدن و شاید وقتشون رو روی چیزایی میزارن که شاید ارزشش رو نداشته باشه.
اما آیا این افراد واقعا کمالگرا هستن؟
اگه یکم بیایم بالاتر میبینیم که واقعا این افراد کمالگرا نیستن. شاید توی یک زمینه بخوان به حد کمال برسن، اما به این قیمت که دارن توی زمینههای دیگه از کمال دور میشن.
مثلا کسی که توی طراحی یه پوستر خیلی روی جزئیاتی که اهمیت زیادی ندارن وقت میزاره شاید توی طرح نهایی به کمال نزدیک تر شده باشه اما توی معیار زمان خیلی خیلی از کمال دور شده.
پس در اصل کسی کمالگرا هست که سعی میکنه توی همه زمینهها به کمال برسه. کسی که فقط یه معیار رو بهش دقت میکنه شاید روحیه کمالگرایی داشته باشه ولی این نگاه محدودی که داره اون رو به کمال نمیرسونه.
البته گاهی اوقات ارزش و وزن این زمینهها متغیره.
مثلا توی شرایطی که یک کار باید سریع انجام بشه معیار زمان وزنش به شدت بیشتر هست نسبت به خروجی پس برای نزدیکتر شدن به کمال باید بیشتر توی صرفهجویی توی زمان تمرکز کرد.
این که کمالگرا نباشیم و همه چیز رو حداقلی انجام بدیم باعث میشه که رشدمون متوقف بشه و به سمت افول بریم.
این باعث میشه که ما یادمون بره کمالی هم وجود داره و کمال رو اون چیزی ببینیم که الآن انجام دادیم و نه تنها به بهتر شدن فکر نکنیم بلکه به این فکر کنیم که چطور میشه این حداقل رو کمترش کرد که کار کمتری انجام بدیم. (البته این خودش یه جور کمال گراییه که من با کمترین کار به نتیجه برسم! )
معمولا ما وقتی که یه کاری انجام میدیم از این که از بین بره ناراحت میشیم. در صورتی که اگه واقعا کمالگرا باشیم به خودمون میگیم: «ایول! یه فرصت دیگه دارم که بهتر انجامش بدم».
کمال گرایی جز ذاتی وجود انسان هست. چرا؟!
اگه بخوایم یه ذات دست نخورده رو مثال بزنیم میشه بچهها رو مثال زد.
بچهها خیلی دوست دارن لباس بزرگترها رو بپوشن، قدشون رو اندازه بگیرن و ببینن چقدر بزرگ شدن، وقتی هیچی تحریکشون نمیکنه که یه غذا رو بخورن مادرا که بهشون میگن اینو بخور که بزرگ بشی این کار رو انجام میدن و ... .
مثالهای زیادی میشه زد از رفتارهای بچهها که نشونههایی از کمالگرایی توش هست که شاید یه دلیل باشه برای این که واقعا یه ویژگی ذاتیه.
اگه هدف رو جایی تعریف کنیم که کارمون تموم شده شاید بتونیم هم ارز در نظر بگیریمشون وقتی کمالگرا هستیم چون یک فرد کمالگرا وقتی متوقف میشه که به کمال برسه.
و این که هدفهایی تعیین کنیم که رسیدنی باشه بعد از رسیدن بهشون حرکت ما رو متوقف میکنه و انگیزه رو توی وجودمون از بین میبره.
لحظه رسیدن به هدف لحظه بینهایت لذت بخشی هست، ولی فقط یه لحظه هست... بعدش دیگه چیزی نیست.
شاید یکی از ویژگیهایی که یه هدف خوب داره اینه که تا لحظه مرگ بهش نرسیم. شاید بعد از مرگ هم نرسیم. اصلا نرسیدنی بودن جز ذاتش باشه... شاید اون هدف نرسیدنی خودش ما رو به کمال رسوند... !
آخرش...
این مقاله به کمال نرسید ولی از این که ننویسمش به کمال نزدیک تر بود :)
با آرزوی این که هممون یک روز به کمال برسیم...