
یکشنبه است و سالن مذاکره در مسقط خالی مانده، صندلیای که میتوانست میزبان صدای ایران باشد، اینبار در غیبت تهران سرد شد. من خوشبین بودم. خیال میکردم وزیر امور خارجه، با دستی پر از اراده و چشمی به آینده، پای همان میز مینشیند و راهی تازه در این بنبست میگشاید. اما نه مذاکرهای انجام شد، نه توافقی حاصل گردید.
و آنسوتر، رژیم غاصب، کودککش و بیرحم اسرائیل، با حمایت مستقیم آمریکا و همراهی آشکار قدرتهای استعمارگر جهانی، به دل خاک ایران شلیک کرد. حملهای بیرحمانه که بیمحابا زن و کودک و مردم عادی را در تیررس قرار داد. بیآنکه حتی به ظاهر قوانین بینالمللی پایبند باشد.
ما که سالها در قالب منتقد حاکمیت زیستهایم، بار مسئولیت را بر شانههای خود حس میکنیم. سال گذشته، وقتی نسیم تغییر وزیدن گرفت، رأی دادیم—با اشتیاق، با امید. دلخوریهایمان را آشکار کردیم: از اجبار حجاب تا تشنگی دریاچه ارومیه، از زبان مادری تا سختی معیشت. اما رأی دادیم، چون میخواستیم خانه را از درون تعمیر کنیم.
ما مهاجرت نکردیم. ماندیم، کارآفرین شدیم، بخش خصوصی شدیم، شغل ساختیم. گوشهای از بار اقتصاد را به دوش کشیدیم. ایران چهارفصل و پهناورمان را با همه رنجهایش دوست داشتیم. امروز همین سرزمین، زیر آتش حملات اسرائیل میسوزد. و من حیران شادی آنهایی هستم که پشت میکروفنهای آنسوی آب، دست میزنند آنگاه که موشک بر خاک میبارد.
سلطنتطلبان چنان شور و شعف از حمله دشمن در چشم و کلامشان موج میزند که گویی نه به خانه پدری ما، که به قلعه دشمن حمله شده است. آنها که خود را وطندوست مینامند، برای ارتش اسرائیل فرش قرمز پهن کردهاند و آرزوی شلیک بیشتر دارند. کاش میدانستند وطن را نه با پرچم، بلکه با حرمت خون مردمش میسنجند.
ما در دوگانه نمیافتیم. مخالفت ما با برخی سیاستهای داخلی، هرگز به معنای همراهی با دشمن بیرونی نیست. مرز، روشن است: اعتراض مشروع درون، نه باجدادن به متجاوز بیرون. ما اگرچه از سالها سوءتدبیر خستهایم، کلید خانه را به غریبه تحویل نمیدهیم. خشم ما از ناکارآمدی، توجیهی برای کفزدن به بمبافکن اسرائیلی نیست. نباید بگذاریم انتقاد از حاکمیت، به ابزار مشروعیتبخشی به تجاوز نظامی تبدیل شود. اگر اختلافی هم درون خانواده هست، در را به روی بیگانه نمیگشاییم.
امروز، زمان تصمیمهای تلخ است شاید تلختر از همیشه. مذاکرات را نباید به بنبست عادت سپرد. ما که رأی دادیم و در اصلاح کوشیدیم، هنوز امیدواریم تدبیر به این کشور بازگردد. شجاعت، همیشه در شلیک نیست. گاهی در تشخیص لحظهایست که باید ایستاد، نفس گرفت و راه دیگری جست.
در نهایت، هرچه هستیم و هرچه میخواهیم بشویم، زیر یک سقفیم. سقفی که شاید ترک برداشته، شاید نم داده، اما هنوز سقف ماست. خانه اگر سقف نداشته باشد، باز هم خانه ماست. ما دردهایش را فریاد میزنیم، اما اجازه نمیدهیم کسی با نام آزادی آن را ویران کند. خداوند، نیروهای مسلح این خاک را در پناه خود نگه دارد. بر دل تصمیمسازان کشور، تدبیر بنشاند. و بر همه ما، آن عقل جمعی را عطا کند که بفهمیم در این شب تار، اگر خانهای بماند، میتوان آن را دوباره ساخت. اما اگر ویران شود، هیچکس سقفی برایمان نخواهد شد.
نویسنده: مجتبی رزمی