ویرگول
ورودثبت نام
molavy
molavy
خواندن ۲ دقیقه·۳ سال پیش

نیم قرن سکوت درباره دو قرن سکوت

اگر هر برنامه ی مرتبط با کتاب رو باز کنی ناممکنه که اسم کتاب دو قرن سکوت رو صفحه اول نبینی

دو قرن سکوت نوشتهٔ عبدالحسین زرین‌کوب تو سال ۱۳۳۰ که این روز ها دوباره خیلی داغ شده.

دربارهٔ سرگذشت ایران در دو سدهٔ نخست پس از سلطهٔ عرب‌های مسلمان

که چه ظلم های به ایرانی ها شده و خفقانی حاکم بوده و چه خرابی هایی که به بار نیومده

اما یک نکته خیلی عجیبه

هیچ کس در مورد کتاب های بعدی این نویسنده حرفی نمیزنه

برنامه های

کتاب صوتی نوار

طاقچه

فیدیبو

کتابراه

رو باز کنی، تقریبا این کتاب همیشه تو صفحه اولش هستش. کلی نظر داره و کلی محبوب شده

اما انگار این کتاب، کتاب اول و آخر این نویسنده بوده

حال روز خود نویسنده بعد از نوشتن کتاب هم جالبه

در سال ۱۳۳۶ در چاپ دوم کتاب بسیاری از مطالب کتاب که به گفتهٔ خودش، ناشی از خامی و تعصب او بوده، را حذف کرده‌. تو کتاب های بعدیش مثل فصل اول کتاب تاریخ ایران بعد از اسلام، لحن دو قرن سکوت را غیرواقع‌بینانه و دور از معیارهای پژوهش می‌خونه.
بخشی از متن مقدمه چاپ دوم رو بخونیم
در مقدمه چاپ دوم کتاب «دو قرن سکوت» (ص ۱۹–۲۰) نوشته‌است: «در جایی که سخن از حقیقت جویی است چه ضرورت دارد که من بیهوده از آنچه سابق به خطا پنداشته‌ام دفاع کنم و عبث لحاج و عناد ناروا ورزم؟ از این رو، درین فرصتی که برای تجدید نظر پیش آمد، قلم برداشتم و در کتاب خویش برهرچه مشکوک و تاریک و نادرست بود، خط بطلان کشیدم. بسیاری از این موارد مشکوک و تاریک جاهایی بود که من در آن روزگار گذشته، نمی‌دانم از خامی یا تعصب، نتوانسته بودم به عیب و گناه و شکست ایران به درست اعتراف کنم. در آن روزگاران، چنان روح من از شور و حماسه لبریز بود که هرچه پاک و حق و مینوی بود از آن ایران می‌دانستم و هرچه را از آن ایران ـ ایران باستانی را می‌گویم ـ نبود، زشت و پست و نادرست می‌شمردم. در سالهایی که پس از نشر آن کتاب بر من گذشت و در آن مدت، دمی از کار و اندیشه و در باب همین دوره از تاریخ ایران، غافل نبودم، در این رأی ناروای من چنان‌که شایسته‌است، خللی افتاد. خطای این گمان را ـ که صاحب نظران از آن غافل نبودند ـ دریافتم و درین فرصتی که برای تجدید نظر در کتاب سابق دست آمد لازم دیدم که آن گمان خطای تعصب آمیز را جبران کنم.»

بعد هم کتاب های تاریخ ایران بعد از اسلام،بامداد اسلام و در آخر هم کارنامه اسلام رو مینویسه

اما شما هیچ کدوم از این کتاب ها رو دیگه صفحه اول نمیبینید

چرا چنین تاکیدی وجود داره که کتاب های بعدی نویسنده تو این حوزه که به قول خودش نظرات تعصبی کمتری داره و حاصل پژوهش بیشتر هستش دیده نشن؟

چون کمتر به صورت ناروا حرف زده و دید تعصبی کمتری داره و حاصل پژوهش بیشتره دیگه ارزش خوندن نداره؟

چون خواننده رو با جنبه های بیشتر از موضوع آشنا میکنه، دیگه اون یک طرفه بودن و حالت داستانی بودن رو نداره؟

هرچی بیشتر در مورد این موضوع فکر می کنم کمتر به نتیجه میرسم

طاقچهفیدیبوکتابراهنوارکتاب
افسوس روزی خواهد آمد بی دینی نماد روشنفکری باشد (دکتر شریعتی)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید