برای من نه تنها وطن غریب شده که شهر، محله، کوچه، خانه، اتاق و حتی ذهنم هم در غربتی عجیب از من قرار گرفته. شاید بهتر باشد بگویم من با آنها غریب شده ام، چون آن ها که سر جای خود سفت چسبیده اند.
هدف از این نوشته صرفا خالی کردن (تا حدودی) ذهن است و بنابراین نتیجه گیری و پیامد خاصی ندارد. شاید مقداری از بار ذهنی ام خالی شود. قبل ترها اهل شعر گفتن بودم اما حالا با آن هم غریبه شده ام. شاید اینجا مفری باشد برای هجوم افکار. افکاری که خیلی وقت است سانسور شده است، در مرحله اول از دیگران و در مرحله بعد از خودم. اینجا را انتخاب کردم چون کسی مرا نمیشناسد و احتمالا بتوانم سفره مغزم را باز کنم.
الان حدود یک هفته است که از اینستاگرام خارج شده ام. دلایلش به طور خلاصه به شرح زیر است:
طبق تصمیمی که الان دارم و نمیدانم تا کی بتوانم رویش بمانم، تا وقتی نیاز به تبلیغ برای کسب و کاری نداشته باشم دیگر سراغ اینستاگرام نمیروم.
و اما اینکه در این هفته چه گذشت (برای منی که کاربر معمولی با 600 700 فالور بودم): در ابتدا فکر میکردم اندک دوستانی که گهگداری به تو دایرکت میدادند و جواب استوریهایت را میدادند پس از چند روز نگران میشوند و پیغام میدهند که فلانی چی شده؟ زن گرفتی؟ اما باید خدمتتان عرض کنم که اصلا این اتفاق نمی افتد. در واقع اصلا کسی متوجه نمیشود که شما رفتید! به قدری سرعت در این شبکه اجتماعی زیاد است که اگر کسی در مسیر افتاده باشد هیچکس متوجه آن نخواهد شد و به راحتی از کنار آن عبور میکند.
برای خلوت سازی ذهن دو کار دیگر هم انجام دادم. یکی اینکه کانال های خبری مثل بی بی سی را از تلگرامم پاک کردم و الان تلگرام برایم جای خوبی شده. جایی که در آن چند کانال محدود باقی مانده. کانال های فامیل ( که متاسفانه رفتن از آنها کار خطرناکی است) و کانال های موسیقی. خودم هم کانال موسیقی دارم و این از اندک دلخوشی های من است. در ابتدا که این خلوت سازی را انجام میدهی (مخصوصا برای منی که اخبار را بصورت لحظه ای دنبال میکرد) فکر میکنی که نکند از دنیا عقب بمانی! اما بعد میبینی که چه عقب ماندنی؟! اصلا دنیا به کدام سمت میرود که تو عقب بمانی! فهمیدن اینکه ترامپ امروز باد معده را با چه سرعتی بیرون داده حقیقتا تاثیری در زندگی ندارد.
کار دیگری که کردم کندی کراش را از روی گوشی پاک کردم. این یکی واقعا سخت بود چون چندین سال است که آن را بازی میکنم. من رتبه اول را داشتم ( مرحله 5200) و کسانی که این بازی را کرده اند میدانند چه میگویم. گردش مالی این بازی در سال بالای یک میلیارد دلار است. در واقع مهندسین و روانشناسانی در آن هستند که بازی را طوری طراحی میکنند که اعتیاد آور باشد. دقیقا همان فرآیندی که مغز در اعتیاد به کوکائین طی میکند در این بازی هم طی میشود ( با دوز کمتر و دفعات بیشتر)
توییتر را هم از روی گوشی پاک کردم ولی در مورد این یکی هنوز مطمئن نیستم. البته در توییتر بیشتر نظاره گر بودم تا تولید کننده.
اما چرا این کارها را کردم؟ احتمالا باید بگویید صرفه جویی در وقت. البته این هم بود ولی دلیل اصلی نبود. من جراح قلب نیستم و انقدرها سرم شلوغ نیست. دلیل اصلی بستن راه های فرار بود. فرار از مواجه شدن با افکاری که در مغزم میگذرد، از تعارضاتی که دارم، از مشکلاتی که دارم، از کارهایی که باید بکنم و نمیکنم. باید تمرین کنم و با آنها مواجه شوم. من آدم درونگرایی هستم و فرصت درد دل کردن با نزدیکانم را از خودم گرفته ام. شاید اینجا بتوانم حرف بزنم. امیدوارم انحطاط سلول های ناحیه تحتانی (بخوانید گشادی) این اجازه را بدهد.