همیشه به این سوال فکر میکنم..
"اگر بنویسم, جاودانه خواهم شد?"
واضحه که جاودانگی به نگاه دیگری و دیگران برمیگرده .. یعنی اندازه اثرگذاری و اثرپذیری در ارتباط با مخاطبه.
خلاصه نوشته هایی که منتشر میشه قطعا دنبال نگاه مخاطب هستند وگرنه لای ورق ها یا نت گوشی میموندن.. پس تز اینکه برای دل خودم مینویسمو اصلا مخاطب کیلو چند میره کنار.
از یه طرفم مخاطب محوری هم متن هایی که به موضوعهای روز مربوطن و هم متن هایی که تاریخ انقضا ندارن (محتوای همیشه سبز) رو شامل میشه.
درسته که ماهیت نوشتن رهایی و مسکن نیازهای روان و جسم نگارندس ولی تمرکز من اون طرف ماجراس که همون موضوع مفید واقع شدن مطلب برای مخاطبه.
اگه خود من کلی کتاب سیاه کنمو بشینم دردهامو بشمورم و بهشون افتخار کنم فقط خودمو خالی کردم..و برای مخاطبم شاید نتیجه ای جز همذات پنداری نداشته باشه..
یا یه متن پیچیده بنویسم که فقط با کلمه های قلنبه سلمبه پر شده و خودمو یه پسا پست مدرن متعلق به قرنهای بعد بدونمو خودمم نفهمم درد و درمانم چیه بازم سودی برای مخاطب نداره!
یا همین کارهای سفارشی و مقاله های بی ارزشی که اکثرشون داستان پردازی و گزارشهای های فیک و یا کپی پیس): هایی بی کاربردن..
منم میدونم باید پول دراورد و پیشرفت کرد ولی اینا فقط تبلیغ هایی تو قالب نویسندگی هستن و موندگاریشون درحد شیر پاستوریزس!
البته جاودانه شدن مثبت و منفی داریم.
"بدمن واقعی"
دیگه الان همه میدونیم که مائو تسه نماد بی رحمیه و اون همه جعل تاریخ هم نتونسته این درصد از خونخواری رو پاک کنه و این آدم جاودانه شده ولی خب با چه تاوانی این جاودانگی به دست اومده..);
یا بعضیا که با کارهای غلط یا دم دستی تو فضای مجازی مردم میشناسنشون..
سوال دارم
اینا معروفیتشون باقی میمونه یا مث یه شایعه میان و میرن..!؟
"جوک جاودانگی"
موضوع سادس ولی انگار فراموش کردیم یا انقدر دغدغه های دیگه دورو برمون پر شده که دیگه جاودانگی یه موضوع دور و افسانه ای یا حتی یه جوک شده.
فکر کردن به قدمهایی که همین اسطوره هایی که اسمشونو میاریم برداشتن باعث میشه از اونا تابو نسازیم.
برای نمونه مولوی انسانیه که در تاریخ جهان جاودانه شده و کمک زیادی به بالابردن آگاهی و خرد مردم داشته. ماها بعد حدود هفتصد سال خیلی وقتها که نیاز داریم به کتابهاش یه سری میزنیمو حالمون خوب میشه و جواب سوالمونو پیدا میکنیم.
ماها براساس سلیقه و زمینه کاریمون اسطوره هایی رو میشناسیم و ته دلمون بهشون فکر میکنیم. منم یه مثال زدم و هدفم از این مثال این بود که میشه به اسطوره ها دسترسی پیدا کنیم, کافیه نگاهمونو از نوک قله موفقیت و ماندگاری این اسطوره ها برداریمو به تک تک قدمهایی که برداشتن فکر کنیم.
انگار ماها داریم از اسطوره سازی دورتر میشیمو همون اسطوره های گذشته هارو تو ذهن خودمون بزرگتر و دست نیافتنی تر میکنیم...
بهتر بخوام بگم اینکه محیط و شرایطه که داره مارو به سمت برطرف کردن نیازهای اکنون پیش میبره.
یعنی من بنویسمو نیازم همین الان رفع بشه و تمام.
درصورتیکه نوشتن موضوع ساده ای نیس.. و عمق و کیفیت رو در بلند مدت باید درنظر گرفت.
..این موضوع بنظرم جای کار زیادی داره. لطفا نظر بدین تا مطلبو کاملتر کنم.
?