چند هفته است که کارشناسی ارشد خود را در رشته مورد علاقهام شروع کرده ام. به گذشته نگاه میکنم از آن خرسند ام و به آینده امیدوار. این یادداشت نکاتی از مستند «دیوانگی» است که در تابستان ۱۴۰۲ در ایام انتخاب رشته کنکور سراسری تماشا شد.
اسم مستند دقیق انتخاب شده. مصاحبه ها و سیر اتفاقات و تدوین و ریتم و روایت خوب است. با وجود اینکه مستند توسط چند نو دانشجو ساخته شده اما با حمایت هایی که از آن اتفاق افتاده، در قد و قواره مستند حرفهای درآمده. گرچه ⅓ پایانی مستند، خوب جا نیوفتاده است و همین دستمایه نقد به مستند است. هرچه از ابتدای مستند پیش میرویم، سوالات و زوایایی که مستند به آن نپرداخته بود بیشتر نمایان میشوند.
مستند دیوانگی گرچه از یک یا بهتر است بگوییم چند دانشجوی ریاضی است و در دنیای آنها میچرخد اما موضوع مورد بحثش برای رشته های علوم انسانی بسیار حاد تر است. در سمپاد ها به ریاضی و تجربی بها داده میشود. در دانشگاه ما با تعدد دانشگاه های خاص علوم فنی روبهرو هستیم. حمایت های مادی و معنوی متعدد این دانشآموزان و دانشجویان در کنار فرصت برای اپلای کردن و مهاجرت به دانشگاه های خارجی. پس بیراه نیست که بگوییم برای چنین محصلهایی «دیوانگی» خیلی معنا نداشته باشد.
«دیوانگی» در متن مستند چند حرف مهم و خوب دارد. اینکه در هدایت تحصیلی نباید خانواده ها، محصل را مجبور کنند. آنها باید در پرورش فرزند خود بکوشند تا فرزندشان در موعد هدایت تحصیلی بتواند خودش انتخاب درستی انجام دهد. مطلبی که به خوبی در مستند بیان شده. اینکه کنکور همه چیز نیست. اینکه در دانشگاه، حتی دانشگاههای برتر کشور، فرش قرمز برای کسی پهن نشده و فرد باید خودش فکری برای خودش بکند. اینکه برای نودانشجوها، چراغ راهی میشود.
اما «دیوانگی» در زیرمتن خود به مقصود خود نمیرسد. عبارت “دیوانگی” در ادبیات و عرفان جایگاه خاصی دارد که این مستند در وام گرفتن از این مفهوم ناکام مانده. سر و ته مستند را که بزنیم، این مسئله می ماند: دیوانه چه شرایطی دارد و چگونه دیوانگی کنیم؟ گرچه دیوانگی آنقدر مفهوم بلندیست که من هم در مقام نقد نمیتوانم قلم به نوشتن آن تکان دهم. اما در مستندی که لااقل اکثر سوژههایی که ما در قاب آن میبینیم افرادی با امکانات و استعداد های مادی فراوان هستند، صحبت از دیوانگی، شوخی قشنگی نیست. شرح حال دیوانه ها، شرح بیرنگی و عدم تعقل و آزادگی است. نهایتا با تسامح میتوان دیوانگی را تلاش یک بدبخت بیچاره دانست که با تلاش توانسته به موقعیت اجتماعی خوبی برسد. یا حتی روایت بدبخت بیچارهای که با وجود تلاش، موانع او را از رسیدن به موقعیت خوب بازداشته است. اما متاسفانه مصاحبه های مستند محدود به دایره سمپاد و دانشگاه صنعتیِ شریف شده و همین اتفاق باعث شده تا عیار مصاحبه های مستند بالاتر نرود. مستند میتوانست با رفتن سراغ سوژه های بکرتری به مفهوم واقعی عنوان خودش نزدیکتر شود.
گواه این مدعا در آخرین بخش مستند است. در مصاحبه با اقای روح الله رحمانی ایشان به تصریح میگوید من زمانی به ایران مهاجرت کردم که همه چیز را داشتم. در چنین وضعیتی که مستند ترسیم کرده، نمیشود نسخه درستی برای اقشار معمولی کشور که عموما در سطح متوسط و ضعیف مالی هستند و بسیاری در شهرستان های دور از پایتخت زندگی میکنند نوشت و مخاطب مستند به همان جامعه آفتابمهتاب ندیده محدود میشود که زمانی خیال دیوانگی به کلهاش میزند که از همه چیز سیر شده باشد!
غلام همّت آنم که زیر چرخ کبود
ز هرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است
در یک کلام «دیوانگی» مستند خوشفرمی است که نتوانسته به عمق دیوانگی پی ببرد.