«یادداشتی به مناسبت روز دانشجو»
سال ۹۸ کرونا آمد. کسی نمیدانست این دقیقاً چه کوفتی است، از کجا آمده، چطور آمده، علائمش چیست، راه پیشگیری و درمانش چطور است؟ به یکباره تعطیلی های پشت سر یکدیگر شروع شدند؛ ابتدا دانشگاه ها، و سپس، ادارات و مراکز دولتی و بعد هم کسبوکارهای آزاد؛ در برخی هفته ها، بکلی کشور تعطیل شده بود! همه متحیر و ترسیده بودند و زمین و زمان را با الکل میشستند. دوران آشفتهای بود... اما این دوران، شیرینیِ زیبایِ تلخی داشت. آن دانشآموز و دانشجویی که دربهدر به دنبال فرار از کلاس و درس بود، از سوم اسفند ماه نودوهشت، با استقبال به او گفتند، تعطیلی!!!
او هم از خدا خواسته، در پوست خود نمیگنجید؛ بالاخره عمری از کله سحر بیدار شدن ناله میکرد؛ خداخدا میکرد برف ببارد تا بلکه به این بهانه مدرسه تعطیل شود! دانشآموزان غیرتهرانی هم که همیشه ناراحت بودند که چرا آنهاهم در تهران نیستند تا دمبهدیقه برای آلودگی هوا تعطیل شوند نیز، دیگر این حسرت را نداشتند؛ خلاصه بگویم که شب غمشان سحر شد و نورِ جانفزای تعطیلی و کیف و حال، روزهای پیشروشان را منور کرد! از آن طرف هم باقی مملکت، وضع خیلی متفاوتی نداشت. آنها هم سرخوش از لذتِ ابتدای تعطیلی بودند. بالاخره اصولاً تعطیلی و فراغت کیف دارد دیگر...
با چنین وضعی جلو آمدیم. اما کمکم، گند تعطیلی ها بالا آمد. داد معیشت مردم بلند شد. ⟨اما کک هیچکس برای علم و آموزش نگزید⟩ مملکت، به مرور دوباره فعالیت خودرا شروع کرد. مشاغل به ترتیب ضرورت، شروع به فعالیت کردند. ⟨اما کک هیچکس برای علم و آموزش نگزید⟩ رفتهرفته که از سرخوشی ابتدای تعطیلیها گذشت، نفس سرکش هم به وضع به وجود آمده عادت کرد و همه آنهایی که از خدا خواسته، دنبال تعطیلی بودند، حالا وارد مسیر جدیدی شدند؛ یکی دنبال مدرک گرفتن بود. دیگری پی پول دراوردن بود. آن یکی، لنگِ تقبلی بود تا معدلش را بالا بیاورد. دانشجومعلم هم از خداخواسته شندرغاز میگرفت، در اضای اینکه کاری نکند. ⟨اما کک هیچکس برای علم و آموزش نگزید⟩
طبیعی هم هست دیگر... بالاخره شکم که خب خیلی مهم تر از مُخ است. کسی که گرسنه است که نه ایمان سرَش میشود و نه علم حالیَش! خندق بلای مان را بچسبیم، بیخیال عقل... اینکه کسی علم میآموزد یانه مهم نیست. فردای کشور مهندس و وکیل و حسابدار و آبدارچی چگونه ایران را اداره میکنند مهم نیست.