اولین باری که "بداهه نوازی در بیات اصفهان" اثر "استاد محمدرضا لطفی" از آلبوم "پرواز عشق" رو شنیدم هنوز یادمه.
دوشنبه بود و کلاس ساز. سازم رو از جعبه اش درآوردم و اومدم سمت صندلی مورد علاقه ام، روبروی معلمم بشینم که گفت : "بیا قبل اینکه درس هات رو بزنی این رو گوش کنیم و سعی کن گوشی تمرینش کنی". دستش رو گذاشت روی کلید استارت ضبط صوت و به پایین فشارش داد. نوار کاست شروع کرد به چرخیدن و بعدِ اون... چشمام جز چرخش های داخل نوار کاست هیچ چی ندید.
یهو متوقف شد...
من که ناخواسته، کلی اشک ریخته بودم و چند دقیقه ای پا از زمین بلند کرده بودم، به خودم اومدم و نمیدونستم چی شده.
امسال توی کتاب "پیر پرنیان اندیش"، خاطرات استاد سایه، خوندم:
"مهمان بودیم، لطفی همون بیات اصفهانو زد، البته وقتی یه کارو یه بار دیگه می زنن یه جور دیگه می شه. اون شب من بهش گفتم: آقای لطفی! چه مرگته این طوری ساز زدی؟ ساز خیلی عجیبیه. نوار با کیفیتِ نه چندان خوبشو دارم، همین صبح امروز داشتم می شنیدم، یه بار دیگه گوش کنیم
...
- در حین گذاشتن نوار می گوید: اصلا مثل این که یه آدمی نشسته و داره بی اراده درد دل می کنه. وقتی نوار تموم می شه می گه ببخشید؛ یعنی ببخشید که جلوی شما خودمو عریان کردم و دردهامو گفتم. یعنی با خودش نبوده وقتی این سازو می زده مثل این که کسی از احوال خودش، درد خودش، عاشقی خودش چیزهایی گفته باشه بدون این که متوجه باشه چی گفته... عاطفه و جمله بندی های این کار حیرت آوره... امیدوارم بتونم تا آخرشو گوش کنم، نمی دونم.
- البته نتوانست و حالتی رفت که محراب به فریاد آمد..."
سالها گذشته. اما این اثر، هنوز همونیه که دفعه اول گوش دادم. هر روز و شاید روزی چند بار گوش بدم. گاهی ورژن اصلی و گاهی ورژنِ خصوصی ضبط شده. فرقی نمیکنه کدومش! هر دوتاش برای من نهایت احساسن. نهایت زیبایی .
اینجاش عجیبه... اینجا که آدم به جای حرف زدن، ساز به دستش بگیره و تمام حرفاش رو با نوای ساز به گوشِ تو برسونه... و تو بفهمی و خیلیا بفهمن که احساس آهنگ چیه! که نوازنده، با یه زبون دیگه داره برامون حرف میزنه، اما خالصانه تر از حرف! بی ریاتر و حتی شیرین تر.