علی علی‌مرادی
علی علی‌مرادی
خواندن ۲ دقیقه·۵ سال پیش

به بهانه شنیدن یک ترانه

به بهانه شنیدن ترانه ای با عنوان “Man in the Mirror” و حواشی آن که برایم مهم نیستند؛ این متن را شبانگاه می‌نویسم (گردآوری می‌کنم بهتر است).

متن:

I'm gonna make a change
For once in my life
Gonna feel real good
Gonna make a difference
Gonna make it right
As I turn up the collar on my favorite winter coat
This wind is blowin' my mind
See the kids in the street, with not enough to eat
Who am I to be blind, pretending not to see their needs
A summer's disregard, a broken bottle top
And one man's soul
They follow each other on the wind, ya know
'Cause they got nowhere to go
That's why I want you to know
I'm starting with the man in the mirror
I'm asking him to change his ways
And no message could have been any clearer
If you wanna make the world a better place
Take a look at yourself and then make a change
I've been a victim of a selfish kinda love
It's time that I realize
There are some with no home
Not a nickel to loan
Could it be really me pretending that they're not alone
A willow deeply scarred, somebody's broken heart
And a washed-out dream
They follow the pattern of the wind, ya see
'Cause they got no place to be
That's why I'm starting with me

بدون تعارف برایم فرق ندارد این را چه کسی گفته و خوانده
از صمیم قلب به این مطلب اعتقاد دارم، مخصوصاً قسمت‌هایی که برجسته کردم؛ چه این‌ها را به زبان انگلیسی آقای جکسون خوانده باشد، چه آقای جامی در هفت اورنگ آورده باشد:

هم به هر قبه ای تو را روییست
هم به هر جانبیت پهلوییست
پهلوی راست سوی گلشن غیب
پهلوی چپ درین نشیمن ریب
در میان دو پهلویت پیوست
نفس دشمن نهاد کرده نشست
از چپ و راست جنس وهب و عمل
هر چه آید بری ز نقص و خلل
یا براندازش به حرص و هوا
یا بپالایدش به عجب و ریا
هر که باشد جز او چه جن و چه انس
چه ز جنس بشر چه دیگر جنس
یا گریزان شود به لاحولی
یا موافق به فعلی و قولی
لیک این نفس شوم بدکاره
که هم آغوش توست همواره
نه به تدبیر ازآن توان رستن
نه به تزویر ازآن توان جستن
در نگیرد بدو نه مهر و نه کین
سر اعدا عدوک اینست این

و چه آقای مولوی در غزلیاتش فرموده‌ باشد:


بمیرید بمیرید در این عشق بمیرید
در این عشق چو مردید همه روح پذیرید
بمیرید بمیرید و زین مرگ مترسید
کز این خاک برآیید سماوات بگیرید
بمیرید بمیرید و زین نفس ببرید
که این نفس چو بندست و شما همچو اسیرید
یکی تیشه بگیرید پی حفره زندان
چو زندان بشکستید همه شاه و امیرید
بمیرید بمیرید به پیش شه زیبا
بر شاه چو مردید همه شاه و شهیرید
بمیرید بمیرید و زین ابر برآیید
چو زین ابر برآیید همه بدر منیرید

اینکه این‌ها را بزرگان دینی هم گفته‌باشند کاملاً منطقی‌ست، مثلاً در اینجا یا اینجا آقای خمینی (امام ره) و آقای مطهری (ره) در مورد روایت «اعدی‌ عدوّک نفسک التی بین جَنبَیک‌» از پیامبر اسلام صلوات‌الله آورده‌اند یا سایر بزرگان دیگر.

بله، به نظر مهم نیست «اوزوم، عنب، انگور!» مهم اینست با خودمان مواجه شویم -خودِ خودمان- و با او گلاویز شویم و زمین بزنیم و تغییر را نه در دنیای بیرون که در دنیای درون خود و در خودمان رقم بزنیم.

پ‌ن: کلیپ زندان از آقای چاوشی هم تقدیم شما:

https://www.aparat.com/v/39oUT/%D9%85%D9%88%D8%B2%DB%8C%DA%A9_%D9%88%DB%8C%D8%AF%DB%8C%D9%88_%D8%B2%D9%86%D8%AF%D8%A7%D9%86_%D8%A7%D8%B2_%D9%85%D8%AD%D8%B3%D9%86_%DA%86%D8%A7%D9%88%D8%B4%DB%8C


مایکل جکسونمولویجامیامام خمینیشهید مطهری
جایی برای چیزهایی که دوست دارم به دوستانم بگویم.من تنها در کره زمین، هفت میلیارد دوست دارم!
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید