مرتضی کلهر
مرتضی کلهر
خواندن ۲ دقیقه·۲ سال پیش

مردی که نشانم داد...

جمله سازی با ادامه دادن “مردی که نشانم داد ....”

۱. مردی که نشانم داد اصلا خصلت های گذشته را نداشت نه دیگر دوستش داشتیم نه دیگر دوستمان داشت .

۲. مردی که نشانم داد از مشاهیر محله بود منتها هیچ کس قاب عکس شاه را بر نمی داشت تا تصویر او را به دیوار اتاقش بزند.

۳. مردی که نشانم داد دسته گلی در دست خواهد گرفت که من فکر می کنم آن را از گل فروشی ما خریداری کند.

۴. مردی که نشانم داد اتفاقات زیادی را کاهو به دست در خیابان دیده بود، درست زمانی که مردم می دویدند به این سو و آن سو ، او هم دسته کاهویش را پرپر شده می دید.

۵. مردی که نشانم داد آرزوی مترسک ها را برآورده می کرد او باغچه ها را قبل از آمدن هر چرنده ای خود بیل می زد و برای خودش آواز بلندی سر می داد در بیست و چهار ساعته شبانه روز.

۶. مردی که نشانم داد طبیعت قایق بی پارو را بلد بود و از انجام شنا حتی با دستان بسته نمی ترسید اما بالاخره یک روز او هم در خشکی زودتر از موعد قرار مرد.

۷. مردی که نشانم داد شیشه های آینه های قدی تالار های مترو شهر را متر می کرد منتها تا عصر ، او در تاریکی شب که با ساعتش متوجه آن می شد شام را در آخرین واگن می خورد.

۸. مردی که نشانم داد پدرش بود، قبل تر ها نامش را می شنیدیم چون معلممان بود حالا که چند وقتی است دوران تازه ای شده او و نام پدرش رفته اند و ما هر روز تنها پدر او را می بینیم.

۹. مردی که نشانم داد گلوله ها را یکی یکی به زمین خدا پرتاب می کرد کودک بودم نمی دانستم نه زمین و نه آسمان اهل سوراخ شدن نیستند.

۱۰. مردی که نشانم داد شکلات بندی ، ماست بندی و پایان بندی را در دستور کارش قرار می داد هر کدام برای وقت و زمانی خاص اما دست آخر هم همه ماست ها شکلاتی و بی پایان می شد ....


لینک اینستاگرام

جملهجمله سازیمردجملاتانشا
دفترچه ی ایده ها و یادداشت های من | https://zil.ink/morito
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید