مرتضی کلهر
مرتضی کلهر
خواندن ۲ دقیقه·۳ سال پیش

پوشک پر ماجرا (ایده فیلمنامه)



امیر و پونه «آرمین» را که حالا یکساله شده به مهدکودک می سپارند تا راحتتر به مشغله شان برسند. یک روز پونه، آرمین را به خانه می آورد اما متوجه می شود بچه ساعت هاست نظافت نشده. به مهد زنگ می زند و سراغ « هستی » پرستار آرمین را می گیرد اما او نیست. پونه خودش پوشک آرمین را عوض می کند که لای پوشک یک (مموری کارت) پیدا می کند که حسابی کثیف هم شده. شب ماجرا را به امیر می گوید اما هر دو بی اهمیت از آن رد می شوند تا اینکه حدود ۲ بامداد موبایل امیر زنگ می خورد. هستی پرستار آرمین است او می گوید گیر افتاده و مجبور شده مموری کارت مهمی را در پوشک آرمین مخفی کند هستی از آنها می خواهد تا قبل از صبح حافظه را به او برسانند چرا که باید از تهران خارج شود. امیر و پونه برای کمک به او مردد هستند ولی بالاخره شبانه آرمین را بر می دارند و سوار ماشین می شوند و به آدرسی که هستی برایشان فرستاده می روند

در محل قرار معلوم می شود هستی برای اینکه بتواند پدرش را از چنگ قاچاقچی ها در بیاورد اطلاعات کد نویسی شده آنها را در یک حافظه جانبی ذخیره کرده . آنها در حال صحبت هستند که تیر اندازی می شود . هستی دوباره مموری را در پوشک آرمین که در ماشین امیر خواب است جاسازی می کند . امیر سوار ماشین خودش می شود و هستی هم پونه را به زور سوار ماشینی که همراه دارد می کند و فرار می کنند. خلافکارها به دنبال آنها هستند که در نتیجه هستی موفق به فرار می شود و امیر به مانعی بر خورد کرده و صدمه می بیند. تبهکارها ماشین امیر را می گردند و آرمین را با خود می برند ،در حالی که امیر بیهوش شده است .

حالا مموری در پوشک آرمین در نزدیک ترین جای ممکن به خلافکارانه اما آنها به دنبال اینند که هستی را به بهانه آرمین به آوردن و پس دادن اطلاعات وادار کنند.امیر، پونه و هستی از ترس اینکه جان پدر هستی و آرمین به خطر بیافتد به سراغ پلیس نمیروند آنها یک مموری با کد های تقلبی را سر قرار به خلافکاران می دهند از طرفی خلافکارها هم پوشک آرمین را بارها عوض کرده و مموری اصلی لابه لای کیسه های آشغال در پشت سوله و مخفی گاه آنها باقی مانده است . هستی امیر و پونه باید قبل از اینکه خلافکاران متوجه تقلبی بودن کد ها بشوند مموری اصلی را از لابلای آن همه آشغال پیدا کنند چرا هم دست باند تبهکار برای همیشه برای قانون رو شود و هم قانون متوجه شود پدر هستی در باند آنها مجبور به همکاری بوده است. بالاخره هم موفق می شوند

لینک اینستاگرام


پوشکداستانایده فیلمنامهفیلمنامهفیلم
دفترچه ی ایده ها و یادداشت های من | https://zil.ink/morito
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید