در آبان ۱۴۰۱، در میانهی اعتراضات به حجاب اجباری، عکسی از محمود حجتی، وزیر سابق کشاورزی، منتشر شد که او را در حال کشاورزی نشان میداد.
فقط نقل داستان حجتی نیست. هفتاد درصد نسل قبل از ما (ما دههی شصتیها) در روستا و شهرهای کوچک به دنیا آمدند و بزرگ شدند. کوچ عظیم جمعیت از روستا به شهر از اوایل دههی پنجاه شمسی تا الان تمام زندگیشان را تعریف کرده. برای این نسل دشوار است که از ایدهآل زندگی بسیطِ روستایی و نبودِ تکثر و پیچیدگی دست بکشند.
فقط حجتی نیست که، بیل در دست، کار بر سر زمین با لباس ژولیده را نمادی از زندگی مطلوب میبیند. هر چه برای مدیران این نسل از تکثرِ ناگزیرِ سبکهای زندگی در شهر و دنیای فعلی بگویید، تمایل بیشتری به تبیین ساده و خطی و چارچوب فکری سنتیِ خیر و شر و امام حسین و یزید دارند.
خویشتنِ خویشی که علی شریعتی میگفت برای نسل محمود حجتی جایی در حدود نیمهی دههی پنجاه خورشیدی و کنار نهر آب و زیر سایهی درخت تعریف شده. باقی همه از خودبیگانگی در شهری شلوغ است که گرچه حاصلِ کار او و همنسلانش است، اما انگار مالِ خودشان نیست.
این روزها همه از هم میپرسند: "آخرش چی میشه؟" آخرش وقتی به آرامی و در اثر جبر طبیعت این نسل مدیران از بین ما رفتند، یواش یواش و گام به گام ما به زندگی در پیچیدگیهای شهر و با تکثر سبکزندگیهایش عادت میکنیم. نسل جدید در شهر به دنیا آمده. از ابتدا تکثر دیده و آزادی برایش کالای وارداتی و بیمناسبت با زندگی نیست. نسل جدید پاسخهای جدیدی به سوالات قدیمی نمیدهند. با نسل جدید، سوالهای جدید متولد میشود. سوالهای قدیمی محکوم به فراموش شدن هستند. فراموش هم خواهند شد.