ویرگول
ورودثبت نام
مرتضی دهقان
مرتضی دهقان
خواندن ۱ دقیقه·۵ سال پیش

چشمه خواجه خضر

دوران کودکی، پدرم بخشی از زمین های کشاورزی را به کاشت خربزه و هندوانه اختصاص داده بودند. از قضا زمینها در کنار جاده بود و مضاف بر این که پدرم با اکثریت شهر سلام و علیکی هم داشتند. یکی از مشکلاتی که همیشه کشاورزان در اینجا با اون روبه رو هستند اینه که بقیه خودشون را شریک درختان و محصولات کاشته شده شون میدونند؛ با این نوع تفکر که از بین هزاران خربزه ای که کاشتین، واقعا سهم ما یکی دوتا خربزه نمیشه؟!!! غافل از این هستند که سهم شما یکی دوتا که هیچ، اصلا بیان بیست تا هم ببرید ولی اینو بدونید که شما نفر اول یا آخری نخواهید بود که چنین خواسته ای را خواهید داشت، بقیه هم این انتظار را دارند! بارها میشد که روزی پنج شش نفر به سراغ زمین مون میرفتند و هر چه خربزه میخواستند میکندند و میبردند. من همیشه برام سوال بود که آیا کارمندها هم این اجازه را به ما میدهند که از بین سیصد و شصت و ... روز سال، حقوق یک روزشون به ما اختصاص یابد یا نه؟ یعنی واقعا یک روز سهم ما نمیشه؟ مطمئنا اگه چنین حرفی را میزدیم، یک نگاه عاقل اندر سفیه به ما میانداختند!! بارها بعد از اینکه نفرات بسیاری به سراغ زمین ما میرفتند، پدرم میگفتند برخیزید بریم خربزه بکنیم برای خونه. ما میگفتیم فکر نکنیم دیگه چیزی نصیب ما بشه، همه را کندند! همیشه پدرم جواب میدادند که از قدیم گفتند که اینها «چشمه خواجه خضر» هست، بعد ما هم اگه ده نفر بروند، دست خالی به خانه بر نخواهند گشت. این مثال را در مورد درخت های با عمر سی چهل ساله نیز میزنند!!!

خضردرختکشاورزی
امیدوار تو جمعی که روی بنمایی! http://md-omidvar.blogfa.com/
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید