مرتضی کی‌منش
مرتضی کی‌منش
خواندن ۲ دقیقه·۵ سال پیش

ماراتنِ نویسندگی: 45 کهن الگو و 36 وضعیت نمایشی


صدای فشرده شدن دکمه های ماشین تحریر؛ یه بارم صبح با این صدا بیدار شدم از خواب!
صدای فشرده شدن دکمه های ماشین تحریر؛ یه بارم صبح با این صدا بیدار شدم از خواب!

دوستت دارم! آن‌قدر دوستت دارم که نمی‌توانم ازت بگذرم، می‌فهمی؟ گاهی آن‌قدر دلم می‌خواهد تو را ببینم که خشم عشق می‌خواهد دیوانه‌ام کند. از خودم می‌پرسم: «الان کجاست؟ شاید دارد با زن‌های دیگری حرف می‌زند! به او لبخند می‌زنند، او نزدیک می‌شود…» نه! بگو، از هیچ کدامشان خوشت نمی‌آید، مگر نه؟ از من خوشگل‌تر هم هست؛ اما من در عشق بهترم! من خدمتکار تو و کنیز توام! تو شاه منی، بت منی! تو خوبی! تو خوشگلی! باهوشی! نیرومندی!

(رمان مادام بوواری اثر فلوبر – صفحه ۲۰۷)


اگه اهل یا علاقمند به نوشتن نمایشنامه و رمان و داستان بلند و کوتاه هستین، این بلاگ «احتمالا» به دردتون می خوره. اینکه می گم احتمالا، چون خودمم در حال تست کردنم. در واقع می خوام هر چیزی رو که درباره اصول و مهارتهای نویسندگی دارم می خونم و تمرین می کنم و به کار می بندم، اینجا باهاتون Share کنم. حدس می زنم این کار باعث میشه خودمم بهتر یاد بگیرم.

من فعلا چند ماهیه که دارم نمایشنامه می خونم و مطالعاتم بیشتر تو این زمینه است. امروز خوندن کتاب «45 کهن الگوی شخصیت» رو شروع کردم. کتابی که ویکتوریا لین‌اشمیت نوشته و ابراهیم راهنشین ترجمه ش کرده. انتشارات ساقی هم این کتاب رو به زیور طبع آراسته. آخه زیور طبع؟!

در عین حال کتاب «سی‌وشش وضعیت نمایشی» اثر ژرژ پولتی و ترجمه جمال آل احمد(داداش جلاله؟!) رو هم دارم مطالعه می کنم. یه کار هیجان انگیزی که می خوام انجام بدم، اینه که هر کدوم از کهن الگوها رو که می خونم، بردارم ببرمش تو یکی از وضعیتهای نمایشی. نتیجه ش اگه به دلم نشست، اینجا هم منتشر می کنم. شمام می تونید همراه بشید و همین کار رو بکنید.

اینم یه عکس بی نیاز از سانسور
اینم یه عکس بی نیاز از سانسور

امروز جمعه، البته به قول خیابانی الان دیگه فرداییم و باید بگم دیروز جمعه، اولین کهن الگوی شخصیت رو خوندم که «آفرودیت» بود، یعنی زن دلفریب و زن اغواگر!

حالا می خوام به عنوان تمرین، یه داستان یا نمایشنامه خیلی خیلی کوتاه بنویسم که یکی از شخصیتهاش آفرودیت باشه.

وضعیت نمایشی ای که این شخصیت رو در اون وارد می کنم، وضعیت «تعقیب» می باشه(عوامل: فراری و مکافات).

اما قبل از اینکه داستان رو بنویسم، در قسمت بعدی، درباره آفرودیت توضیحاتی میدم که بدونید اصلا چی به چیه و با چه پدیده ای قراره مواجه بشیم. اگه رمان مادام بواری اثر گوستاو فلوبر رو خونده باشین، با آفرودیت آشنایی اولیه ای دارید.

تو این ماراتن نویسندگی، همراه بشید رفقا !



نویسندگیکهن الگوی شخصیتوضعیت نمایشیمادام بوارینمایشنامه نویسی
نوشتن و بس
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید