مرتضی کیمنش·۳ سال پیشرویای استانبول - ماجرای طاهر کوربخت (2)طاهر کوربخت، دل از پس انداز و بورس کند و اراده کرد تا زندگی کپک زده اش را به طراوت سفر، دوباره معطر کند...
مرتضی کیمنش·۳ سال پیشماجرای طاهر کوربختبدبیاری تقدیر نیست. یک جور سبک زندگی است و طاهر پیشرفتهترین فرد زنده دنیا در این سبک سخت و طاقت فرساست.
مرتضی کیمنش·۴ سال پیشقصه آقای سوختهپیت بنزین رو محکم تکونتکون میداد. انگار نمیخواست از یه قطرهشم بگذره. پیت رو پرت کرد کنار. فندکی که باهاش بهمنشو روشن میکرد کشید بیرون.
مرتضی کیمنش·۴ سال پیشچهلسالهای که کِرم گرفتچه شده که به جانِ من افتادهای و معما میپرسی؟ من چمیدانم برای چه زندهام؟ رهایم کن!
مرتضی کیمنش·۴ سال پیشبه رگبار مهر، خونریزی را کُشتنراهش را کج کرد و رفت وسط خیابانی پر از ماشین. یک کلاشینکف دستش بود و رگبار می بست به ماشینها. صدای مرد و زن و بچه به آسمان رفته بود.
مرتضی کیمنش·۴ سال پیشلذتِ «ناظر عذاب از آسمون هفتم» نبودنفرشتهها حتما بارها و بارها ته دلشون گفتن خوب شد آدم نشدیم. «اختیار»، هر موجودی رو بیچاره میکنه.
مرتضی کیمنش·۴ سال پیشلیمویِ حوصله و عاشقانه نیمرویِ کوکب بر کفِ خیاباناز این که کارش گیرِ من است، او آشفته است و من ناراحت. حوصلهام لیمویی است که تا آخرین قطره، چلانده شده باشد.
مرتضی کیمنش·۴ سال پیشآخرین درخت بودنگفت میخوای یه دونه تکی از خودت بگیرم؟ گفتم نه. بذار اون درازهای بتنی و آهنی هم باشن تو عکس. چقدرم عاشقشونید شما آدما.