مشکلات مردم با تابستان خیلی جدی شده است. تا جایی که در زمستان و در اوج سرمای استخوان سوز هم توئیتهایی درباره بهتر بودن زمستان نسبت به تابستان میخوانیم. وقتی هم که در جمعی میگویم من از تابستان لذت میبرم همه با تعجب نگاه میکنند و یک «عجب اسکولیه» را در چشمانشان میبینم. اما خیلی چیزها در تابستان هست که از آنها لذت میبرم. برای مثال به 5 مورد اشاره میکنم:
1. میوههای رنگارنگ:
تابستان فصل میوه خورهاست. در فصلهای دیگر وقتی وارد میوه فروشی میشوی فقط رنگ سبز خیار میبینی و نارنجی پرتقال. اما در تابستان وقتی وارد میوه فروشی میشوی آنقدر تنوع رنگ میبینی که اگر عکسی بگیری و در فتوشاپ باز کنی، نرم افزار خطا میدهد و میگوید این همه رنگ متنوع را نمیشناسد. هندوانه، خربزه، طالبی، شلیل، هلو، آلبالو، گیلاس، زردآلو، آلو سیاه و کلی میوه که نظیرش در فصلهای دیگر نیست.
2. هندوانه:
علاوه بر میوه های رنگارنگ، هندوانه لذت جداگانه و مفصلی محسوب میشود. موجود قرمز و آبداری که از هر چیزی بهتر تشنگی تابستان را برطرف میکند. کاری که یک قاچ هندوانه برای رفع تشنگی انجام میدهد، چهار پارچ آب خنک هم انجام نمیدهد.
3. دوش آب سرد:
از بیرون و هوای گرم به خانه میرسی. لباسها به بدنت چسبیدهاند. موهایت عرق کرده است و بهم ریخته. اگر رانهای بزرگی داشته باشی ممکن است عرق سوز هم شده باشی. بوی عرق میدهی و همه چیز برای لعنت فرستادن به تابستان و هوای گرمش مهیاست. وارد حمام میشوی. لباسها را به سختی میکنی و دوش آب سرد را باز میکنی. لذت آن لحظه که در اوج گرما زیر دوش آب سرد میروی برای من کل سختی گرمای خارج از خانه را میشوید و میبرد.
4. هوای خنک عصرگاهی:
به جز روزهایی که هوا بس ناجوانمردانه گرم است، بقیه روزهای تابستان عصرهای خنکی دارد. عصرهایی که جان میدهد برای فرش انداختن روی ایوان، بام یا حتی همان تراس کوچک آپارتمانی. مطالعه کردن کتابهایی که همیشه میخواستی بخوانی، دیدن فیلمهایی که همیشه میخواستی ببین و اگر خوش شانس باشی در آغوش کشیدن کسی که همیشه دوست داشتی بغلش کنی. این موقعیت شاید در بهار پیش بیاید، اگر باران نیاید و دانشجو یا دانش آموز نباشید. اما از آنجا که اکثرا یا باران میآید یا محصل هستیم پس همان تابستان بهترین وقت عصرنشینی ست.
5. سفر به مناطق شمالی:
درست است که ما در هرفصل سال و در هر موقعیت زمانی برای سفر میرویم شمال، اما این دلیل نمیشود که لذت شمال رفتن در هر فصل سال یکسان باشد. قطعا گشتن دور گیلان و رفتن به اردبیل در تابستان کیف دیگری دارد. همیشه سفر ایدهآلی در ذهن دارم که روزی عملی خواهم کرد. سفر ایدهآل من از گرگان و خوردن «جیگر» شروع میشود. بعد از آن حرکت به بابل و خوردن مرغابی، بعد از آن کباب ترش، بعد آن هم گیلان و خوردن حجم زیادی گوشت. بعد از آن از طریق مسیر زیبای اسالم به خلخال که چیزی در حد بهشت است به اردبیل بروم. آن جا حلوا سیاه بخورم و به دامنه سبلان بروم و کمی هوای خوب تنفس کنم. بعد از آن آش دوغ سرعین، کوفته تبریز و از همه مهمتر کباب بناب، بعد از آن هم یک سر تا ارومیه و کمی نقل بخورم. بعد از آن هم اگر عمری باقی بود برگردم شهر خودمان.
تابستان را هم اگر به خوبی استفاده کنی پادشاه فصلها میشود.